یادداشت زینب ملکی

        در مورد این جلد: 

اول این که من دوست داشتم داستان دو برج با هم جلو بره، ولی خب این هم متفاوت بود.

این که احساسات در داستان داره بیشتر میشه رو خیلی می‌پسندم. 
صمیمیتی که بین یاران حلقه حس میشه. کل کل گیملی و لگولاس وسط جنگ، یا شیطنت‌های پی‌پین و مری!
از طرف دیگه دلسوزی و حسرت برای گولوم.

هم‌چنان توصیفات خیلی زیاده. 
مخصوصاً برای من مخاطب که اولین بار با این داستان مواجه می‌شم و تشنه‌ی دونستن ادامه‌ی ماجرا هستم، زیاد و حوصله‌سربره. 
فکر کنم سبک قصه‌گویی تالکین مثل انت هاست:« عجول نباش!» 

بابا مرد حسابی به من بگو ادامه‌ی قصه چی شد، سه صفحه است داری یه منظره رو در طلوع توصیف می‌کنی. بسه!
ولی نه! بعد این سه صفحه، میبینیم که سه صفحه‌ی بعدی راجع به همون منظره، ولی در غروبه! وا بده دیگه!

البته این رو هم بگم، شاید برای چندمین بار که خواستم کتاب رو بخونم، همین توصیفات برام لذت‌بخش باشه؛ ولی فعلا نظرم اینه.
      
3

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.