یادداشت

بارون درخت نشین
        سفید در برابر سیاه. ادبیات کلاسیک این طوری است. ساده و با کمترین پیچیدگی، حالا یک پدر اشراف‌زاده‌ی سختگیر داریم که پسر نوجوانش را به ستوه می‌آورد، پسرک از درخت بالا می‌رود... و تا آخر عمرش پایین نمی‌آید! 
این‌ها را برادرش در کهن‌سالی وقتی همه چیز تمام شده برای نوه‌ی خود تعریف می‌کند. و تمام کتاب ماجرای ایام درخت‌نشینی قهرمان کتاب است. قهرمان داستان پسر اشراف‌زاده‌ای به اسم کوزیمو است، او کم‌کم به فیلسوفی تبدیل می‌شود که بالای درخت‌ها زندگی تازه برای خود می‌سازد و آن‌قدر قهرمان توانمند و فهمیده‌ای برای این داستان می‌شود که مخاطب را عاشق خودش می‌کند... 
کوزیمو بالای درخت برای خودش جای خواب می‌سازد، درس می‌خواند، حتی شمشیرزنی تمرین می‌کند، عاشق می‌شود، فارغ می‌شود! مردم شهرش را از حادثه نجات می‌دهد، و هیچ وقت چیزی نمی‌تواند متقاعدش کند که پایین بیاید، حتی مرگ پدر و مادرش...  داستان پر از حس طبیعت است. آدم گاهی نیاز دارد یک داستان روان میان انواع درخت‌ها و علف‌ها بخواند تا از بن‌بست‌های پراسترس خودش فاصله بگیرد. داستان برای من رویایی بود و فکر می‌کنم موفقیت‌های کوزیمو به مخاطب انگیره و غرور می‌دهد.
اینجور داستان‌ها را می‌شود بعداً یک شب موقع خوابِ بچه‌مان با یکی بود یکی نبود شروع کنیم برایش تعریف کنیم، و آخرش هم بگوییم: و کوزیمو تا پایان عمر از شاخه‌ها پایین نیامد، قصه‌ی ما به سر رسید، کلاغه به خونه‌اش نرسید...
همین‌قدر روی خط صاف!
حالا من نوشتم کلاسیک اما نویسنده که سال ۱۹۸۵ از دنیا رفته است، زمان خودش برچسب نویسنده‌ی پست مدرن را داشته! البته که پست مدرنیسم و کلاسیک وجوه مشترک یا نزدیک به همی دارند، اما نوآوری‌هایی هنرمندانه در کتاب هست که قابل کتمان نیست و لذت کشفش را به خودتان می‌سپارم. اگر هم حوصله‌ی خواندن رمان مفصل ۳۲۰ صفحه‌ای ندارید، دو نسخه‌ی صوتی رایگان و با کیفیت از آن در سایت "ایران صدا" هست؛ یکی نمایش رادیویی ۳ ساعته، و یکی هم روخوانی اقتباسی از کتاب که ۲۰۶ دقیقه است. 
      
1.3k

30

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.