یادداشت

اتاق افسران
        اتاق افسران ماجرای افسری به نام آدرین فورنیه ست که در نخستین روزهای جنگ جهانی اول از ناحیه ی صورت به شدت مجروح میشه. او رو به بیمارستان نظامی منتقل و در بخش مربوط به افسرانی که آسیب چهره دارند بستری می کنند. حالا، این افسر می خواد تجربه هاش رو برامون روایت کنه. از عمل های جراحی پی در پی گرفته تا سختی های یک مجروح، روابط با دوستان و خانواده و جامعه و حتی اخبار جنگ.
داستان های مربوط به جنگ جهانی معمولا به دلم نمی نشینند ولی اتاق افسران یکی از اون هایی بود که واقعا دوستش داشتم. هم شکل روایت رو و هم طرح کلی داستان رو. اتاق افسران داستان جنگه اما داستان جنگی نیست. ما جبهه و خط مقدم نمی بینیم. به جز چند صفحه ی آغازین و پایانی، همه ی داستان در یک بیمارستان می گذره؛ در تمام طول جنگ جهانی.
چیزی که خیلی درباره ی این کتاب دوست داشتم، ظرافت قلم نویسنده در توصیفات بود. داستان از زبان اول شخص گفته میشه. ما چیزی رو می بینیم که آدرین می بینه. چیزی رو می شنویم که او می شنوه و چیزی رو حس می کنیم که او حس کنه.  مدام صحبت از زخم، جراحی، عفونت، سوختگی، خون و چرکه اما برعکس خیلی از کتاب های جنگی دیگه، یا حتی کتاب های اجتماعی کشور خودمون، در این کتاب به هیچ وجه بوی تعفن حس نمیشه. نویسنده زور نزده تا خواننده حالت تهوع پیدا کنه. توصیفات جوری نیست که آدم چندشش بشه اما عمیقا متاثر کننده ست. جوریه که انگار اونجا باشی و با تمام وجودت درد و رنج کسانی که مهم ترین عضو، یعنی چهره شون رو، از دست دادن حس کنی. به نظرم این بویناک نبودن کتاب نکته ی خیلی خیلی مثبتیه که این روزها کمتر دیده میشه.
نوع پرداخت به قربانی بودن سربازان هر دو کشور آلمان و فرانسه هم جالب بود؛ این که آدم های بی گناه به خاطر درگیری های سیاستمداران می جنگند و کشته یا مجروح میشن اما در نهایت، این مردان سیاست تصمیم به صلح می گیرند.
در پایان؛ 
دردناک ترین قسمت کتاب برای من جایی بود که مردان چهره از دست داده سرانجام به زندگی عادی بازمی گردند. از اون ها استقبال میشه و مثل قهرمانان پذیرفته میشن اما زنی که همه ی زندگیش رو وقف رسیدگی به سربازان کرده و صورتش مجروح شده هرگز پذیرفته نخواهد شد. دیگه نمی تونه به زندگی عادیش برگرده و هیچ کس مثل قهرمان بهش نگاه نمی کنه. چون او مرد نیست. زنیه که صورت زیبایی نداره و انگار، زن فقط صورته. اگر نباشه، به هیچ دردی نمی خوره و لایق هیچ چیز نیست.

یک ستاره ای که کم کردم صرفا به خاطر وجود کلمانس در داستان بود و روابطش با فورنیه که به نظرم زیادی نالازم و الکی بود. انگار نویسنده پیش خودش گفته بود حالا بذار یه ماجرای عشقی هم این وسط بچپونم. 
خوشحالم که زیاد بهش پرداخته نشد.
      

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.