یادداشت
1402/12/2
راستش به شدت درمقابل خوندنش مقاومت میکردم. از خوندن خاطرات دکتر و پرستار و اسرا و جانبازان فراریام، دلش رو ندارم و فکر میکردم این کتاب هم پر باشه از دست و پای قطع شده و خون و خونابه. اما چه خوب که مقاومتم رو شکستم! روایت و خاطرات پرستاری که برای جهاد در خط مقدم و اسلحه به دست رفت سوریه، اما سر از بیمارستان زنان و زایمان در شهری که ساکنینش داعشی بودند درآورد! بیش از همه، اتفاقاتی من رو تکون داد که شاید ما کوتهنظران اسمش رو معجزه بگذریم اما درواقع، نتایج طبیعی و منطقی توسل هستند. لین خاطرات چیزهای زیادی یادم اورد. چیزهایی مثل اینکه کسی که حسین و زینب و رقیه و ائمه روداره، بنبست نداره
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.