یادداشت فهیمه پورمحمدی

پنجشنبه فیروزه ای
        من این کتاب رو دقیقاً دو سال و دو روز پیش خوندم و ریویوی قبلی رو عیناً اینجا کپی می کنم. حضور نویسنده در فضای مجازی هم فرصته و هم تهدید، و من ترجیح می دم با پرهیز از خودسانسوری، به تهدید تبدیلش نکنم و صادقانه نظرم رو اینجا بنویسم. 
کتاب رو چندان نپسندیدم اما به خاطر حضور پررنگ حرم امام رضا و زیارت جامعه کبیره سه ستاره بهش دادم.  و اما ایراداتش:
اول اینکه من دوازده ساله دانشجو هستم و به نظرم چیزی که از دانشگاه و دانشجوها ترسیم شده بود از واقعیت فاصله داشت. حداقل از تجربیات من دور بود. دوم اینکه واقعا نویسنده فکر می‌کنه اردوی مشهد شاگرد اول‌های رشته‌های ادیان و فلسفه و تاریخ اسلام و ... چنین پرآشوب و حادثه میشه؟ یعنی یک هفته اردوی مشهد (یک سفر زیارتی) با شاگرد اول‌های یک دانشگاه که علی الظاهر باید درسخوان و سربه راه باشن به چنین فجایع وحشتناکی منجر میشه؟ بگذریم از اینکه همه هم تهرانی بودن! سوم اینکه شخصیت جاجمنتال غزاله رو به شدت نسپندیدم. تنها فرق غزاله با سایرین این بود که چیزهایی رو که بقیه به زبان می‌آوردن، در دلش نگه می‌داشت. مخصوصا قضاوت‌گریش در قبال اکثر زائرین و بعد مهربونی‌ش در مقابل خانم فرانسوی، و کلا قضیه خانم فرانسوی و تماس گرفتنش با غزاله، به شدت روی اعصابم بود. چهارم اینکه جریان این راننده تاکسی دیگه چی بود؟ جدا منظور نویسنده رو نفهمیدم.
در کل این کتاب مخاطب خاص خودش رو داره. برای من جالب بود، اما خیلی‌ها ممکنه یک خطش رو هم نپسندن. 

+ اینکه آدم در داستانش مرتب به برنامه‌ها و بازی‌های یک دوره خاص اشاره کنه به شدت ریسکیه. الان نه جی تاک باقی مونده، نه پلاس، کندی کراش و کلش هم در حال فراموش شدن هستن. و خب طیف وسیعی از مخاطبین کتاب که نوجوان‌ها و جوان‌ها هستن ممکنه تا به حال از این نرم‌افزارها استفاده نکرده باشن و اونا رو به یاد نیارن. انگار نویسنده دستی دستی برای اثر خودش تاریخ مصرف گذاشته...
      

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.