مارگریت دوراس کوتاه، خلاصه و بریده بریده در عاشق، از خود میگوید. از کودکی سختش، از مادر افسرده و عصبی اش، از برادر بزرگتر خلافکارش، از برادر کوچک ترسیده اش و از مرد چینی عاشقش.
کتاب از نظر من معمولی بود و ارزش ادبی زیادی نداشت. نویسنده فقط خواسته بود خاطرات تلخ آن روزها را بازنویسی کند. همین.