یادداشت محدثه محمودی
دیروز
رفته بودم برای تولد دوستم کتاب هدیه بگیرم. مجذوب جلد کتاب شدم و خریدمش. گاهی پیش میآید کتابی را فقط بابت جلدش بخرم/امانت بگیرم. خداروشکر، تا حالا همهٔ تجربه هایم از این انتخاب های ظاهربینانه، خوشایند بوده. این یکی را قبل از خواندنش، مطمئن بودم. وقتی در توضیحات کتاب مینویسند: «به روایت همسر شهید»، یعنی داستان از دنیای پر نقش و خیال دخترانه آغاز میشود، با سختی هایِ سختْ باورکردنی ادامه مییابد، با دلنگرانی ها و آیهٔ الکرسی های زیر لب، می رساندت به نقطهٔ پایان. به خونِ ریخته شده بر خاکِ مرد، و اشکِ پنهان شده زیر چادر زن. این طرفِ زنانهٔ داستان، عجیب دوستداشتنیاست. در عین کمحجم و روان بودن، روایتْ کامل و بینقص است. پ.ن: جالب ترین قسمتش برای من، توصیف پایگاه هوایی شهید دوران شیراز بود. روزهایِ خوبِ داستانِ خانم محمودی. در آن خیابان، انگار من هم صورتم را از پنجرهٔ ماشین بیرون آورده بودم، میخواستم تا میتوانم نفس بکشم؛ نفس های بلند و عمیق...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.