یادداشت Saba

Saba

Saba

1404/4/31

        نمی‌دونم باید چه احساسی درباره ش داشته باشم.
فضای کتاب خیلی تیره و تاریک بود.به حدی که حس گرفتگی داشتم.
و از طرفی به دلیل آشنایی که با زندگی دازای داشتم حس میکردم دارم توی شخصیت اصلی داستان و افکارش،بخشی عظیمی از شخصیت و دیدگاه خود دازای رو میبینم.
زندگی یوزو شباهت زیادی به زندگی خود دازای داشت.
شاید بعد کتاب کلمات جان پل سارتر این اولین کتابی بود که حین خوندنش اینقدر تونستم عمق وجود نویسنده و افسردگی و زوالی که تجربه میکرد احساس کنم و درک کنم.
در طی نود صفحه زندگی بدون دستاورد یوزو رو دنبال میکنیم.کسی که از همون ابتدا همه چیز رو پوچ و بی هدف می دید.شخصیتی که ترسی شدید نسبت به انسان ها داشت و اون ها رو اشباح و دیوهایی غیر قابل درک می دید.و تمام زندگی سرشار از بیچارگی ش مهر تاییدی بود بر نگاهش به دنیا.در واقع این نگاه بدبینانه اون رو سوق داد به سمت هنجارشکنی، می گساری، مردم گریزی و بی قیدی و تمام این روندی که در پیش گرفته بود به صورت دایره وار اون رو به همون نتیجه اولیه می رسوند: آدم ها غیر قابل اعتماد و غیر قابل درک هستن.
شاید بشه گفت زندگی یوزو هیچ چیز آموزنده ای نداشت ولی خب میشه دلیل زوالش رو این دونست که هیچ وقت لب به اعتراض باز نکرد...چون خودش رو از همون ابتدا مستحق مجازات می دونست.خودش رو یه فرد خاطی می دید که تمام وجودش گناهه.
و اینطوری هر چه بیشتر و بیشتر در باتلاق شرم و تنفر از زندگی فرو رفت.
نکته جالب دیگه ای که تو این کتاب دیدم اشعار خیام بود.اوسامو دازای نویسنده ای بود که علاقه خاصی به خیام داشت و تاثیر افکار و اشعار خیام رو میشه به وضوح توی نوشته هاش دید.
توصیه میکنم اگه قصد خوندن این کتاب رو دارین اول یه تحقیق کوچیک درباره زندگی نامه نویسنده بکنین و اون وقت تمام روند داستان واستون ملموس تر میشه چون انگار دارین افکار نویسنده رو می خونین که تمام زندگی غوطه ور در احساس ناامیدی و یاس و افسردگی هست و وقتی این افکار و اقدامات دازای توی زندگی رو به هم پیوند بزنین همه چیز براتون قابل درک تر میشه.

      
91

15

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.