یادداشت سامان

سامان

سامان

1403/9/30

        هشدار لو رفتن داستان: 

سکوت داستان جدال درونی است.. داستان شک و تردید. به کلیسا خبر میرسه که یکی از اساتید مجرب ساکن ژاپن مرتد شده. خبر باورنکردنی است. سه کشیش جوان تصمیم میگیرند به ژاپن سفر کنند تا از صحت و سقم ماجرا اطلاع کسب کنند، همین اوایل سفر یکی بیمار میشه و امکان ادامه سفر رو از دست میده. دو نفر باقیمانده هم در ادامه مسیر سرنوشتی بهتر از جدایی نصیبشون نمیشه و یک نفر باقی میماند، پدر رودریگز. ما در ادامه داستان چند نکته مهم داریم. یکی تفکرات، شکها و واگویه های درونی رودریگز که در خلال داستان داریم و جذابیت زیادی به داستان داده. شک و تردید شخصیت اصلی در مورد رنجی که مسیحیان ساکن ژاپن میبینند جایی به اوج میرسه که او از خدا چیزی جز سکوت حس نمیکنه. دعاها، فریادها و زجرهایی که اتفاق می‌افته و خداوندی که انگار جز سکوت کاری نمیکنه. اما رودریگز اهل گذشتن از اعتقاد نیست و اینجاست که شاهد جدال و شک درونی او میشیم. نکته مهم دیگه دیدار رودریگز با استاد مرتد شده ایست که یکی از، نقاط مهم داستان رو تشکیل میده. کشیش جوان میبینه که شایعه مرتد شدن استاد کاملا صحت داره و علتشم سکوت خدا در برابر شکنجه های مسیحیان از سوی استاد بیان میشه. بحثهای استاد و شاگرد جوانش از دیالوگهای خواندنی داستان است. در ادامه به جایی میرسیم که شخصیت اصلی در یک دو راهی بسیار سخت قرار میگیره. او و تعدادی دیگر زندانی میشوند و اگر کشیش جوان اعلام کنه از مسیحیت برگشته دیگه خبری از شکنجه سایرین نیست در غیر اینصورت افراد تحت شکنجه جونشون رو از، دست، میدند.. شخصیتی که در طی اتفاقات داستان دچار شک و تردیدش در ایمان شده، حال میبینیم که در یک دوراهی به غایت سخت قرار گرفته.کشیش جوان تصمیم میگیره به زبان اعلام کنه و اون شمایل منقش به مسیحیت رو لگدمال کنه تا بقیه آزاد بشند. تصمیمی که بسیار سخت و بعد از کلی فراز و فرود در ذهن شخصیت اصلی داستان رخ میده. او توانایی تحمل شکنجه رو داشت، او توانایی تحمل درد و رنج رو داشت ولی با اتخاذ تصمیمی سخت که از طرف هم مسلکان خودش درک نمیشه افق جدیدی رو برای خودش باز کرد.آیا کشیش واقعا دست از، اعتقاد و دینش کشید؟ آیا خدا رو زیر سوال برد؟ آیا تصمیمی که کشیش جوان گرفت ک در ظاهر با تصمیم استاد خودش در شرایط مشابه یکی بود، یکسان بود یا تفاوت داشت؟ انتهای داستان پاسخ تمام سوالها و نتیجه نهایی شک و تردیدی که در دل شخصیت افتاده بود رو میده. کشیش همچنان عاشق خدا بود اما نه مثل گذشته. او راه و روش جدیدی برای عشق به خدا پیدا کرده بود. او با عشق به شیوه جدید در واگویه ای درخشان میگه:« خدای ما ساکت نبود. حتی اگر هم ساکت بوده باشد، حیات تا این لحظه‌ی من،گواه سخن گفتن اوست.» در این سفر پر مشقت درسته که از بعضی ظواهر دست کشید، لیکن پاسخی درخور برای شک و تردیدش نسبت به سکوت پروردگار پیدا کرد. 
اولین تجربه من از ادبیات ژاپن بسیار دلنشین و جذاب بود.از این نویسنده کتاب دیگری به نام دریا و زهر به زبان فارسی ترجمه شده که احتمال زیاد میخونمش.
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.