یادداشت dream.m
1404/4/22
دو جور آدم خوشبخت توی این دنیا وجود داره، اول کسی که این کتاب رو برای اولین بار میخونه، و دوم کسی که اون رو هدیه میگیره. و من در جمع خوشبخت ها، خوشبخت ترینم. ...... زیور! زیور بیچاره و غمگین من؛ جایی که همه زیبایی مارال، شیدایی شیرو، مردانگی و دلاوری گل محمد و سخت جانی کلمیشی ها را می ستایند، تو قهرمان من هستی . آه زیور! تو در میان غربت و تنهایی بی امانت چه باشکوه ایستاده ای، چه خیره کننده و چه غم انگیزی. تو از قماش همان زنانی هستی که سال هاست همچون میش های طویله شان، میزان ارزششان با تعداد زایش سالیانه سنجیده شده است و هرچقدر از طراوت پوست صورت، برجستگی پستان ها و سیاهی زلف های پرپیچ و تاب بهره بیشتری داشته باشند، سهم بیشتری هم از نان، عشق و سایه نصیبشان می شود. و تو زیور بیچاره من، با آن رحم خشکیده و بی بار، پوست چروکیده چرمگون از آفتاب خشن کویر،  پشت خمیده از بار غمی که تنها زنانی که بسترشان از عشق و آغوش تهی شده باشد به دوش می کشند، و چشم های بی فروغی که سال هاست جز اخگر آتش شبانه خاربن برقی در آن نخلیده، چه بی ارزش و بی نصیبی. من تنهایی و رنج تو را درک نمیکنم زیور، اما آن را دیده ام و می فهمم. من رنج تو را در خاطرات مادرها و مادر بزرگ ها شنیده و در قطره اشک فرو چکیده از گوشه چشم شان دیده ام، آن قدر نزدیک و آن قدر حقیقی که گویی امروز به سرشان آمده، و هرروز و هرروز و هرروز از نو تکرار می شود، و از این دیده و شنیده ها آن چنان درد کشیده ام که گویی خود آن رنج را زیسته ام و سوخته ام. ....... کلیدر به عقیده من از آن دست داستان های واقع گرایانه ست که هرکس به قدر ظرفیت روانی، ویژگی شخصیتی و زاویه دیدی که به زندگی دارد از آن لذت میبرد و بنابراین بخش های خاصی از آن برایش برجسته تر شده و با کاراکترهای خاصی هم به نسبت بقیه ارتباط برقرار میکند. اما در نهایت همه از آن بهره ای میبرند و چیزی می آموزند. و بهره ای که من از آن برده ام، دردی ست که به سینه ام چنگ می اندازد و پشتی که تیر می کشد. تا جلدهای بعد ...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.