یادداشت سید حسین مرکبی
1400/10/22
کتاب با شیفتگی مطلق و ضدگلوله نسبت به آیت الله شهید سید محمدباقر صدر نوشته شده. مجموعهی بازنویسیشده و بههمچسبیده از فیشهای ریز و درشت و گویا و مبهم دربارهی زندگی شهید صدر است که میتوان در کلیترین حالت آنها را در سه جمله خلاصه کرد: ۱- شهید صدر بسیار باهوش بود. ۲- شهید صدر بسیار احساساتی بود. ۳- شهید صدر به دنبال حفظ اسلام بود. مشکل کتاب کجاست؟ مشکل در ابهام جملهی سوم است. «اسلام» چیست که شهید صدر جانش را به خاطر آن داد؟ این ابهام بر سرتاسر کتاب سایه انداخته. او با نهایت هوش و درایت و با نهایت ملاحظهگری و حساسیت و بدون هیچ خطایی همواره در حال حرکت در مسیر اسلام است اما معمای «اسلام» هیچ باز نمیشود. منظور از اسلام فقه است؟ نهاد حوزه است؟ عدالت با طعم چپ (ولو خود را به لحاظ فلسفی دشمن آن بدانیم) است؟ شهید صدر در این کتاب مثل مغالطهی رایج این روزها، فردی تصویر میشود که در رفتارهای شخصی اهل احتیاطهای محیرالعقول مثل میوه نخریدن به علت فقر دیگر مردمان است! و فردی بینهایت احساساتی است که در نامه به نزدیکترین و دورترین اطرافیانش مدام قربانصدقهی آنان میرود و از اعدام شاگردانش غش میکند و جز با روضهی سیدالشهدا(ع) به هوش نمیآید (چون احتمالا میتواند کمی به خودش حق دهد که راهی را در پیش گرفته که منجر به آن اعدامها شده) و پای چپش تا چندماه بیحس میماند. اما همین فرد باریکاندیش و احساساتی، با تمام توان و نیرو در صدد دستیابی به حکومت است و در طول همین کتاب چندین نفر به علت این جهتگیری و رقابت سیاسی کشته میشوند و البته در نهایت خود ایشان. مغالطه اینجاست که زیبایی رمانتیک هوش و لطافت شخصی ایشان مقدمهی استنتاجی قرار میگیرد که از ما میخواهد «راه» پرهزینهی ایشان یعنی اسلام سیاسی را نیز موجه بدانیم. در حالی که مقدمات همه ویژگیهای صرفا شخصی هستند و ربطی به نتایج یعنی خط مشیهای کلان سیاسی و شیوههای حکمرانی ندارند. حاکمی فرضی را در نظر بیاورید که به خاطر تمایلات چپاش برای خانهاش میوه نمیخرد چون همهی مردم میوه ندارند ولی به دلیل ناتوانیاش در ادارهی کشور همهی شاخصهای اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی کشور سقوط میکند و عدالت نیز وضعی وخیمتر از گذشته مییابد. آیا روایت میوه نخوردن این حاکم فرضی چیزی جز گم کردن مسیر اندیشه دربارهی مشکلات و سرگرم شدن به مناقب ماخولیایی است؟
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.