یادداشت محمدامین اکبری
1400/11/27
هوالحق قرار سعید پورطهماسبی یکی از مجموعه غزلهای موفق شعر جوان امروز است. شما را به خواندن دو غزل از این مجموعه دعوت میکنم این اشکِ چشمِ مرثیهبارانِ ابرهاست باران، چکیدهی غم پنهان ابرهاست این ناگهان شکستن بغض گلوی رعد برقی از آتشی است که در جان ابرهاست بر تنگدل تمام جهان تنگ میشود سرتاسر آسمان، همه زندان ابرهاست هرکآسمانتر است، غمش بیکرانتر است دریا، گواه اشک فراوان ابرهاست درد آن زمان که هستی بربادرفته است جز گریه چیست آنچه که درمان ابرهاست؟ گاهی سیاه و غمزده، گاهی سپید و شاد حالم شبیه حال پریشان ابرهاست این خود شروعِ راهِ به دریا رسیدن است باران گمان مدار که پایان ابرهاست *** چون بیابان خسته ام از این به ظاهر زیستن نیستن، باری شرف دارد به بایر زیستن فرق بودن یا نبودن، گاه در پیمودن است باد امکانی ندارد از مسافر زیستن جمع زیبا بودن و زیبا سرودن ساده نیست شعر گفتن ساده و سخت است شاعر زیستن عصر خون، عصر جنون، عصر ز خود بیگانگی نه، گریزی نیست شاعر از معاصر زیستن من غمم، آری، مرا با خود رها کن، در تو نیست طاقت حتی شبی با غم مجاور زیستن
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.