یادداشت مسیح ریحانی
1403/12/23
حکما دنیای «کنستانسیا» یکی از وهمآلودترین فضاهایی است که در یک کتاب تجربه کردهام. «کنستانسیا» روایت زندگی یک جراح میانسال اهل آمریکا؛ دکتر ویتبی هال، به همراه همسر اسپانیاییاش؛ کنستانسیا و همسایهشان، یک بازیگر بازنشتهی روس؛ موسیو پلوتنیکوف است. دکتر ویتبی هال، راوی قصه، در همان ابتدای کتاب به خواننده میگوید که با موسیو پلوتنیکوف در روز مرگش دیدار کرده است. موسیو پلوتنیکوف در روز مرگش و در دیدار با دکتر، چنین خواستهای را مطرح میکند: «گاسپادین هال، شما فقط روز مرگ خودتان به سراغ من میآیید تا باخبرم کنید، همانطور که من امروز، روز مرگ خودم، به سراغ شما آمدم.» بدون شک «کنستانسیا» تعلیقی هنرمندانه میان مرگ و زندگی، مجاز و حقیقت، رویا و واقعیت است که خواننده را تا انتها در یک هزارتوی بیپایان ولی لذتبخش نگه میدارد. اشاراتی در طول کتاب به هنرمندان روس نظیر ماندلشتام، آخماتووا و بولگاکف میشود که برای خوانندهی آشنا با این اشخاص و سرنوشتشان بسیار زیبا و تاثیرگذار خواهد بود. فوئنتس در این کتاب به مسالهی مهاجرت و پناهندگی، به عنوان یکی از مسائلی که انسان مدرن امروز درگیر آن است، هم میپردازد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.