یادداشت R.
1404/1/25
چیزی نیست! داستان واسیلی آندره ایچ است که برای معامله ای همراه بنده اش، نیکیتا سپناتیج، قصد دارد به جایی برود، اما مسیر را در برف و بوران گم می کنند و اشتباه می روند. در مکانی استراحتی می کنند و در شب می روند تا به جاده بزنند و به معامله برسند، اما دوباره مسیر را پاک گم می کنند و در برف و بوران گرفتار می شوند.. و در ادامه.. کم کم دارم به این نتیجه می رسم که دیگه ترجمه سروش حبیبی رو بذارم کنار قشنگ چندین کلمه و اصطلاح عجیب در این ترجمه بود که نشنیده بودم و نمیدونستم اما داستان، داستان نیکی است پنج ستاره هم فقط به خاطر اون آخرش جایی که می گه (هشدار اسپویل احتمالی) این که وقتی در آن دنیا از این مرگ راستین بیدار شد خوش تر از این دنیا بود یا ناخوش تر و این که در ان دنیا همان چیزی را یافت که انتظارش را داشت یا نه، چیزی است که ما همه به زودی خود خواهیم دانست.. کم کم واقعا دارم به تولستوی علاقه مند می شم تولستوی خوانی من به اینجا ختم نخواهد شد.. ✌️
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.