یادداشت فاطمه عبداللهی
1403/3/20
4.0
39
فضای کتاب بسیار سرد، خشک، خشن، نچسب و اروپایی بود. همهی کتاب اینطوری بودم که کاش فلاسفه غربی به جای این دست و پا زدنهای مذبوحانه در فلسفه، یه قطره از اقیانوس اسلام رو چشیده بودند. مفاهیمی واقعا پوچ رو سالها براش تلاش میکنند تا کسب کنند و چون روحیهی انسانیشون رو ارضا نمیکنه روحشون بیمار میشه. کل کتاب به این دلیل نوشته شده بود که تفکر اقای شوپنهاور رو به مخاطب توضیح بده و من نمیدونم دقیقا چرا:/ اما چیزی که میدونم اینه که اونها اینقدر وقت میذارن تا یه فیلسوف پوچ رو بشناسونن(البته که تقصیر خودشون هم نیست چون واقعا ته محتوای در دسترسشون همین چیزهاست) و ما چی؟ این همه ایدئولوژیُ اقناع کننده که سر بسته مونده و از همه حیف شده. با این وجود چی باعث شد این کتاب نچسب رو تموم کنم؟ ۱- تصمیم گرفتم فعلا هیچ کتابی رو نیمه رها نکنم ۲- دونستن نظرات مختلف ولو جالب نباشه، یه چیزی به آدم اضافه میکنه ۳- تفکر موجود در شخصیتهای کتاب در اطرافیان خیلی همه گیر شده به واسطه تاثیرگذاریهای غرب. شخصا هم البته گاهی متاثرم. ۴- جملات مفید محدودی هم داشت. اگر برگردم به وقتی که میخواستم شروعش کنم، شروع میکنم؟ نه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.