یادداشت امیررضا محمودزاده

ریشه‌های رومانتیسم
        در حوالی صفحات ۱۶۴ کتاب، دریافتی داشتم که برایم بسیار جالب می‌نمود.
در این بخش از کتاب که نویسنده با عنوان رومانتیک های تندرو می‌نامدش، وی به توصیف برخی رومانتیک های آلمانی از جمله فیشته، شلینگ  و... می‌پردازد. آنچه برایم جالب است، خیال‌انگیز بودن یا به عبارتی شاعرانه بودن آموزه های ایشان  است. در جایی از کتاب می‌خوانیم:
«... هر فوران آتشفشان، هر پدیده ای همچون مغناطیس و الکتریسیته در نظر شلینگ تلاش و کوشش آن نیروهای اسرارآمیز و ناآگاه بود برای ابراز وجود خود، با این تفاوت که این تلاش ها در انسان نیمه آگاهانه می‌شود. ...»
یعنی چه؟ یعنی چه که طبیعت برای ابراز وجود خود می‌کوشد؟ چگونه آنگاه که از رسم فیزیک نیوتنی آموخته ایم که ابژهٔ مورد بررسی علم، بی جان، بی روح، کرخت و در برهمکنش با عوامل بیرونی ست، باور به اراده مند بودنش کنیم؟ مگر می‌شود چنین یاوه سرایی هایی را باور کرد؟ 
به راستی می‌شود؟ اگر روزی این یاوه ها را باور کردیم چه؟ چه دنیایی پیش چشمان‌مان به رقص در خواهد آمد اگر طبیعت را طوری دیگر ببینیم ؟ آیا آنگاه همچون کنون خواهیم توانست بر طبیعت چیره گردیم و افساری بر آن اندازیم و برانیمش به سوی مقصود خویشتن؟ آنگاه تکنولوژی چه معنایی برایمان خواهد داشت؟ هدفمان از علم‌ورزی چه خواهد بود؟ خدا را چطور بازخواهیم شناخت؟ و هزاران پرسش دیگر در پی آن...
ازین بگذریم، برایم عجیب است که این ایده ها از دل آلمانی برآمده اند که اکنون از غول های صنعتی دنیاست. رشد و توسعه ای که به دست نمی‌آمد مگر با پذیرش، هضم و حرفه ای شدن در همان فیزیک خشک و بی روح نیوتنی و ریاضیات و منطق غیر شاعرانه، آن فلسفه تحلیلی که ذات هستی را از خیال‌انگیزی اش می‌اندازند و در کلماتی تنگ و سخت حبس می‌کنند. عجیب است چنان رونقی برآید زین چنین حکمتی!
آنچه نقل شد نتیجهٔ برداشتی ست اولیه ازین اوراق. برداشتی که البته بدون برخوردی پیشینی با چنین ایده هایی بسیار خام از اینها می‌بود. 
      
70

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.