یادداشت زینب سادات رضازاده
7 روز پیش
« وقتی به تو نگاه میکنم ، زنی را میبینم که میخواهم باشم . محکم و دلاور ، زیبا و آزاد ، دوستت دارم » یادم میآید وقتی نوجوان بودم ، گاهی سخت بود حرف زدن با مادرم ، برایش نامه مینوشتم او هم جواب من را با نامه میداد. مادر و کلر ( دختر نوجوان) هم بعضی وقت ها به علتی شبیه من و بعضی وقتها به علت ندیدن همدیگر با یادداشت های روی یخچال با هم صحبت میکنند. دوست دارم باز و باز بخوانمش ، دوست دارم دوباره و دوباره در این کتاب زندگی کنم. ارتباط مادر و دخترش طبیعی ، زیبا و تاثیر گذار بود . شبیه زندگی واقعی ، گاهی ناراحتیم ، گاهی عصبانی ، گاهی قدردان و گاهی رو به زوال ...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.