یادداشت سهیل خرسند

الکترا
        الکترا نام یکی از اساطیر یونانیان است که توسط هر ۳ تراژدی‌نویسِ بزرگ یونان یعنی سوفوکلس٬ آیسخولوس و اوریپید نمایشنامه‌ای برای آن نوشته شده که هر یک از این سه نفر٬ شخصیت الکترا را بنابر فهم و افکار خود نقل نموده‌اند که ما در این کتاب تراژدی را از قلمِ اوریپید می‌خوانیم.

در ابتدا عرض می‌کنم که این تراژدی توسط آقای غلامرضا شهبازی ترجمه و توسط نشر بیدگل چاپ و منتشر گردیده است٬ ترجمه‌ی نمایشنامه روان و خوانش آن ساده و لذت بخش است.

در مورد افسانه به جهت اینکه حاوی مطالبی‌ست که مفاهیم آن را اسپویل می‌کند آن را مخفی کرده‌ام تا موجبِ رنگشِ ‌خاطر عمومِ‌ عزیزان نگردد و اگر دوستی تمایل به خواندنِ آن داشت اقدام کند.

در روزگاری شخصی به نام آگاممنون شاه و فرمانروای آرگوس بود و از همسری به نام کلوتایمنسترا فرزندانی به نام اورستس(پسر) و الکترا(دختر) داشت٬ او به شرح داستانی که در کتاب خواهیم خواند به جنگی در تروا می‌رود و پس از برگشت با توطئه همسرش به قتل می‌رسد. همسرش پس از کشتن شاه با معشوقه‌ی خود به نام آیگیستوس ازدواج می‌کند٬ شاه جدید از ترس اینکه اورستس با کینه‌ نسبت به قاتلِ پدرش بزرگ شود و در پی انتقام برخیزد در فکر کشتن او بود اما آموزگارِ پیرِ شاهِ قبلی (آگاممنون) اورستس را به سرزمینِ فوکیس برده و با سپردنِ‌ او به استروفیوس جان او را از مرگ نجات می‌دهد. الکترا دختر آگاممنون و دیگر فرزندِ شاهِ کشته شده نیز در ابتدا در کاخ می‌ماند اما او نیز توسط مادرش طی ازدواجی اجباری به عقدِ‌ دهقانی در می‌‌آید و به این سبب از کاخ بیرون رانده می‌شود. دهقان مردِ شریفی است و خود را لایق همبستری با الکترا نمی‌داند و به همین جهت الکترا اسما متاهل اما در باطن دوشیزه باقی مانده بود و به جهت لطف و احترامی که از دهقان می‌دید در کارهای خانه مانند یک کنیز کمک می‌کرد. روزی که کنار چشمه مشغولِ پر کردن کوزه‌ی آب بود برادرش به همراه دوستش پیلادس (شاهزاده‌ی فوکیس) به نزد خواهرش می‌آید و خود را در ابتدا آشنایی که از برادرش خبر دارد معرفی می‌کند و به شرحی که در کتاب می‌خوانیم توسط همان آموزگارِ پیر شناخته و به خواهرش معرفی می‌شود. آموزگارِ پیر به اورستس می‌گوید هنگامِ آمدن به اینجا شاه(قاتل پدرت) را دیدم که در بیشه‌زاری مشغول آماده کردن قربانی بود و با راهنمایی او اورستس در پی انتقام به قربانگاه می‌رود و ابتدا آیگیستوس(شاهِ جدید و قاتلِ پدرش) را و سپس با نقشه‌ای که خواهرش کشیده بود مادرش را می‌کشد. پس از کشتن مادر٬ اورستس و الکترا به شدت پیشیمان می‌شوند و از عذاب وجدان رنج می‌برند٬ الکترا بیشتر بخاطر اینکه برادرش تمایلی به کشتن مادر نداشت اما او برادرش را شورانده بود٬ در این میان آنها ۲ جسد را به بیابان برده و آنان را تقدیمِ‌ زئوس(پادشاهِ خدایان) می‌کنند اما کاستور و پولوکس(فرزندان زئوس) در آسمان بر آنها ظهور می‌کنند و در تصمیم خدایان را بر آنها فرمان می‌دهند که هر ۲ باید به سبب قتلی که مرتکب شده‌اند آرگون را ترک کنند و این مجازات آنان است: الکترا باید به عقدِ‌ پیلادس در آید و به سرزمین فوکیس برود و اورستس به دلیل اینکه مرتکب ۲ قتل شده به مجازاتِ‌ قتلِ مادر برای اینکه از خشمِ الهه‌های خشم و انتقام به دور باشد باید به آتن برود و به آتنا پناه ببرد تا اینکه در دادگاه‌ِ خدایان حاضر شود...

طبق تحقیقی که انجام داده‌ام و متنی که مترجم در انتهای کتاب بیان نموده٬ اوریپید نمایشنامه‌ی دیگری اینبار به نام اورستس نیز نوشته است که افسانه را پس از قتل مادر تا زمان دادگاهِ‌ مجازاتِ او نقل می‌کند که متاسفانه من نسخه ترجمه شده‌ای از آن نیافتم.

در آخر باید عرض کنم که ما‌ تراژدی‌ها را می‌خوانیم تا از آنها لذت ببریم٬ اینکه این نمایشنامه ۴۱۷ سال قبل از میلاد مسیح به روی صحنه رفته طبیعی‌ست که طرز فکر ما به نسبت طرز فکر مردمان یونانِ باستان در آن زمان بسیار متفاوته و من به شخصه بنای قضاوت شخصیت‌ها در تراژدی‌ها را ندارم صرفا آن‌ها را می‌خوانم تا با خلقیات مردمان آن دوران آشنا و از این افسانه‌های جذاب لذت ببرم. در مورد امتیاز نیز عرض کنم که من همیشه نمره‌های خودم را به نسبت موارد مشابه مقایسه و منظور می‌کنم برای مثال وقتی افسانه‌های تبای از سوفولکس را خارق‌العاده خواندم و ۵ستاره دادم این کتاب در سطحی نبود که به ۵ستاره فکر کنم٬ ضمنا یک ستاره‌ی دیگر نیز از آن کم کردم چون در اکثر اوقات نویسنده از بیان جزئیات فرار و به کلی گویی قناعت کرده بود٬ ‌به همین منظور ۳ستاره برای این تراژدی دوست داشتنی در نظر گرفتم.
      
10

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.