یادداشت مهدیه روزبهانی
1403/6/23
4.2
31
"با نفسهای بریدهبریده، آهسته گفت: چی؟! یه بادمجان؟! آخه میخواد باهاش چه غلطی بکنه؟ هوپر با ادا و اطوار نمایشی، بادمجان را محکم نگه داشت. سپس، با حرکتی جسورانه آن را بلند کرد، سمت دهانش برد و کمی از ساقهی سبزش را گاز زد. رفتارش درست مانند آن بود که دارد ضامن نارنجکی را بیرون میکشد! بعد بادمجان را به سوی تانک نشانه گرفت و پرتاب کرد! سرباز روی برجک تانک، که حسابی زرهپوش بود و کلاهخود آهنی به سر داشت، سعی کرد با تفنگ امشانزدهاش، پسرک چست و چابک را، که جلوی تانکش جولان داده بود، نشانه بگیرد. اما بیفایده بود. سرباز در همان حال که بادمجان به سویش میآمد، فریاد میکشید و هشدار میداد. بامجان به بدنهی تانک خورد و متلاشی شد!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.