یادداشت پارسا
1403/10/5
بعد مدتی ناپیدایی ، کتاب شیرفروش باعث شد کلمات را پشت هم ردیف کنم و شما مجبور بشوید به خواندن این سطور. وقتی شروع به خواندن کتاب کردم هیچ حسی در من جهت ادامه ی خواندن ایجاد نشد . انگار من در فضای ایجاد شده از کلمات و جملات نویسنده ، غوطه میخوردم ولی انگیزه یی برای کنکاش در این دنیای جدید و همراهی با آن ، نداشتم. بارها تصمیم گرفتم کتاب را رها کنم و برگردم به وادی راویان کلاسیک و هزار و یک شب . اما هر کتاب رازی سر به مهر است. با جهان شناختی مخصوص خودش.تجربه یی نو و بکر از آنچه نمیدانی چیست و باید مسیر را تا به انتها بروی ،کشف کنی ، شریک شوی و لذت ببری. پس من در فضای تجربه گرای داستان افتان و خیزان حرکت کردم. خودم را رها کردم در دنیای جدایی طلبها،زنانی همه چیز دان ،خواهرانی با همسرانی عجیب ،پدران و برادرانی غایب و مرده. نسخه جدیدی از علاقه مادرانه را کشف کردم. دیدم عشق نهفته در گذشته شخصیتها که به ثمر نشست. همراه کسی که کتاب را در هنگام راه رفتن میخواند و این خود گناهی نابخشودنی بود مسیر را تا انتها رفتم. نمیگویم لذتی زاید الوصف بردم نه . اما کمی مور مورم شد. نمیدانم شما اگر تصمیم به خواندن این کتاب بگیرید در انتها چه حس و حالی را تجربه کنید ؟ اگر هر کتاب دنیای نامکشوف پیش روی یک کتابخوان باشد پس بفرمایید قدم به دنیای شیرفروش بگذارید. فقط مواظب خواهر ریزه ها باشید. ارادتمند ناپیدای دیروز .
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.