یادداشت Reyhaneh Mk
1403/12/20
در راستای اصلاحات دارم کمی بیشتر کتاب میخونم - ایشالا چشم نخورم - و این یکی از تجربههای خیلی خوبی بود که یکی دو سالی بود داشت از کتابخونهم بهم چشم غره میرفت و قضاوتم میکرد. از اونجایی که عاشق و شیفته هوگو کابره بودم حدس میزدم با این کتاب هم حال کنم. و این اتفاق افتاد ولی قاطی شد با یه موضوع دیگری که اونم همیشه پس ذهنم جزو موضوعاتم بود و اونم گذار از سینمای صامت به ناطق بودش. من طبق معمول دارم تو حواشی سِیر میکنم ولی خب. واقعا کی دیگه قراره تعجب کنه؟ داستان مثل هوگو نفسگیر بود و این رو هم تو یه نشست خوندم و تموم کردم. اتصال دوتا بخش اصلی داستان به هم محشر بود و نمیدونم این سلزنیک - که باید برم دنبالش ببینم ربطی به دیوید اُ سلزنیک که تو هالیوود بود داره یا نه - چه جادویی داره که آدم با ولع صفحهها رو میگذرونه که ببینه چی منتظرشه. خوندن اینجور کتابا واقعا توی یک لیگ دیگری لذتبخشه و با تشکر از استاد. پینوشت. فارغ از داستان موزه و این داستانا - که خیلی به من چسبید - وجود آهنگ دیوید بوئی هم اون وسط هم معرکه بود و هم از یه جایی به بعد کنایهآمیز :) آخه داداش واسه چی ایجور میکنی...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.