یادداشت مجید اسطیری
1402/12/17
دختری که برای جاروها لالایی میخواند! ادبیات جنوب ایران مرا به شدت یاد ادبیات جنوب امریکا می اندازد. چرا؟ چون در هر دو یک عنصر مشترک کلی را مشاهده میکنم: مبارزه انسان برای انسانیت با قدرت، طمع، پول پرستی، بی اصالتی و هر چیزی که انسان را از خودش و خاکش دور میکند. فاکنر بزرگ را ببینید. خشم و هیاهو را به یاد بیاورید و سردردهای شدید کوئنتین پول دوست را، در برابر زندگی ساده و پر تلاش و وقت شناسانه خدمتکار سیاهپوست و مومن همین خانواده. گور به گور را به یاد بیاورید و سادگی روستایی اعضای یک خانواده که میخواهند وصیت دردسرآفرین مادرشان را اجرا کنند و نهایتا متوجه میشوند پدر آب زیر کاهشان چه نقشه ای داشته برای تجدید فراش. یا مثلا اشتاین بک را به یاد بیاورید که چگونه در خوشه های خشم علاقه یک خانواده روستایی به زمین شان را نشان میدهد. و تلخکامی آنها از مهاجرت اجباری شان به خاطر طمعکاری بانکها. باز هم اشتاین بک را به یاد بیاورید که در تورتیافلت بی تفاوتی و مناعت طبع چند جوان بی خانمان و بی خیال را در برابر دنیاگرایی و آینده نگری، ستایش میکند. شاید همین دو مثال از نویسندگانی که نوبل گرفته اند کفایت کند که نشان بدهد در ادبیات جنوب امریکا عنصری انسانی هست که در برابر تجدد، نوآوری های صنعتی، مناسبات اقتصادی جدید، روح دنیاطلبی تازه از راه رسیده و حتی سازوکار زندگی شهری مقاومت میکند. گاهی میبرد و گاهی میبازد. در این رمان کوتاه صمد طاهری هم همه آنچه که در بالا گفتم را با مصادیق خاص زندگی ایرانی میتوان دید. هم در شخصیت راوی که اگرچه بسیار با معرفت و رفیق باز است اما تحولات اجتماعی به ایت خصائل او احترامی نمیگذارد و هم در شخصیت خواهر درونگرا و مهربانش که از نعمت زیبایی بی بهره است اما به زندگی اطرافیانش زیبایی و مهربانی میبخشد و وقتی دیگران قدر رافت او را نمیشناسند به زیرزمین پناهنده میشود و با جاروهایی که میبافد همچون فرزندان نداشته اش انس میگیرد و اندک اندک پایش را از زندگی کثیف و پر هیاهو و حرص دیگران بیرون میکشد و بی سر و صدا میمیرد. چقدر آن صحنه های مرگ دل مخاطب را خوب و دوست داشتنی ریش میکند. دم غنیمت شمری شخصیت های این رمان من را به یاد خوشگذرانی های ساده کاراکترهای داستانی ادبیات جنوب آمریکا می اندازد و شکست خوردنشان در برابر مناسبات دنیای جدید نیز شبیه همان آدمهاست. این قضیه مخصوصا توی ماجرای تجارت خانه ای که راوی راه می اندازد نمود دارد. ادبیات ما به چنین اثری که ستایش دختران در خانه مانده، زنان اهل فداکاری برای اطرافیان و دخترانی که ارزشهای غلط جامعه فرصت ازدواج و ساختن آینده را از آنان میگیرد داشت. اگرچه نویسندگان زیادی چنین دخترانی را به مبارزه خونین علیه ارزشها دعوت میکنند اما صمد طاهری فقط صبر و سکوت آنها را نشان داده و رنگ زیباشناسانه دلربایی بر آن زده.
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.