یادداشت علیرضا فراهانی

        در نمازم فکر می‌کردم چه کاری داشتم؟
یادم آمد با دلِ سنگ‌ات قراری داشتم

بر همین سجاده در مستی، دلم را باختم
در همین مِی‌خانه با هستی قماری داشتم..

شیشه مِی را اگر نشکسته بودم دست کم
با خود از لب‌های سُرخ‌ات یادگاری داشتم؛…

آنچه ما آموختیم از عمر، درس رنج بود
ای فلک، من سنگ‌دلْ آموزگاری داشتم؛…

چون صدف بر خاک ساحل ماندم اما مثل موج
باز می‌گشتم اگر چشم انتظاری داشتم!

در دل‌ات یادی هم از من نیست می‌دانم ولی
من زمانی در دل سنگ‌ات مزاری داشتم؛…
.
.
.
از تو دل کندم که تمرین شکیبایی کنم
تا خودم را تشنه روزی که می‌آیی کنم

آبرویی را که کم‌کم جمع کردم حاضرم
روز دیدار تو یکجا خرج رسوایی کنم
      
2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.