یادداشت مهدی حیدری
1404/2/12
خیال و دریا برای کنراد به مثابه گل کوزهگری برای سفالگر است، خیال و دریا گویی ماده اولیه و خامی است که وی از آنها برای خلق شاهکارهایش استفاده میکند. پس نباید تعجب کرد یا حتی دلسرد شد از اینکه این ماده اولیه به دفعات در آثار او به چشم میآیند. کنراد در این داستان به دوگانگی دو طیف انسان میپردازد: انسانهای حسابگر و منطقی و انسان های خیالپرداز. وی به این امر اشاره میکند که انسانهایی که از قدرت خیالپردازی بالایی برخوردار هستند، در مواجه با لحظات حساس از قبیل حوادث و اتفاقات ناگوار، به دلیل تصویرسازیهای ذهنی نسبت به احتمالات وحشتناکی که ممکن است پیش بیایند، افرادی که اغلب اوقات بدترین نتیجه ممکن را در خیال مجسم میکنند، امکان کنترل شرایط بحرانی و مدیریت آن را نخواهند داشت و در نتیجه دچار کرختی، بیحسی و انفعال ناشی از هیجانات میشوند. به عنوان مثال خواندن کتاب را در نظر بگیرید، موقع خواندن زمانی که به لحظات و برخوردهای حساس داستان میرسیم، ذهن خیالپرداز ما ناخودآگاه شروع به تصویرسازی موقعیتها و شبیهسازی احساسات کرده و ما را به درون خود میکشد. این امر باعث جدا شدنمان از داستان و کمتر شدن تمرکز شده و رشته داستان را از دستان ما خارج کرده و نهایتا ما را مجبور به برگشتن به جملات قبلی میکند. جوکس، دستیار اول ناخدا، نماینده این قشر از افراد محسوب میشود و این امر به خوبی در او هویدا است. آنجاکه در مواجه با طوفان سهمگین که تا آن لحظه مانندش را ندیده است، کاملا کرخت، سست و میخکوب شده و در خیالش گم میشود. از طرفی دیگر افرادی که فاقد قدرت خیالپردازی هستند، چون درکی نسبت به فجایع احتمالی ندارند، از عهده مدیریت و کنترل شرایط بحرانی به خوبی برمیآیند. این به این معنا نیست که این دسته از افراد به میزان اهمیت حادثه واقف نیستند، بلکه به این معنا است که حادثه پیشآمده را همانگونه که نشان میدهد، میپذیرند؛ نه کمتر و نه بیشتر. دیگر به احتمالات نمیاندیشند و فورا در صدد مدیریت فاجعه برمیآیند و بر مبنای نشانهها و مدارک مستدل عمل میکنند. ناخدا مکور از این دسته از افراد است. به طوری که وی در داستان به کلی فاقد توانایی و درک خیالپردازی تصویر شده است. تا حدی که از درک جمله 《از شدت گرما مثل کسی شدهام که انگار پتو پشمی دور سرش پیچیدهاند》هم عاجز است و میپرسد که چرا دور سرت پتو پیچیدهاند؟!. به عبارتی وی توانایی درک 《جلوههای بصری و تصویری》را ندارد. خود ناخدا بارها به شیوههای مختلف عنوان میکند که 《واقعیتها با دقتی بسیار بالا خودشان بهجای خودشان حرف میزنند》. این جمله به خوبی نوع نگرش این نوع تیپ از افراد را نشان میدهد. به طوری که جوکس در وصف ناخدا مکور دارد که :《ناخدا مکور بر سطح اقیانوسهای جهان سفر کرده بود، درست مثل مردانی که بر سطح سالیان عمر و هستیشان سفر میکنند تا، نرم و آهسته، به قعر گور آرام خود بسرند، در عین جهل و نادانی نسبت به زندگی تا دم واپسین، بی آنکه درک کنند این زندگی تا چه حد میتواند آبستن بیوفایی و عهدشکنی، خشونت، ترس و وحشت باشد. بر خشکی و بر دریا چنین مردان سعادتمندی وجود دارند - یا مردانی که تقدیر یا دریا از آنها بیزارند》.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.