یادداشت روشا
1403/3/14
4.7
5
خوشم اومد! واقعا خوشم اومد! داستان مثل بقیه کتابای سندرسون حول محور جنگ میگرده اما با موضوعی کاملا متفاوت! در مه زاد کلیسر و گروهش سعی میکنن جنگ رو بوجود بیارن در اسکای وارد اسپنسا و دوستاش کلی زندگیشون توی جنگ بوده اما اینجا دو تا خواهر، دوتا شاهدخت که تلخی روزگارو نچشیدن تلاش میکنن جلوی جنگ رو بگیرن یکی از دربار دشمن و ایزدان و یکی از میون مزدوران و افراد عادی! پلات تویست های داستان عموما مربوط به اعتمادن، اعتماد و قضاوت! توی داستان میبینیم. صیری اون روی ایزدشاه رو میبینه و عاشق دشمنش میشه.ویوانا از سمت دنث و تانک فاح و زیور از پشت خنجر میخوره و به کسی که فکر میکرد دشمنشه پناه میبره.سیرو تکامل شخصیت ها جالبه برام توی کتاب وشر رو میبینیم که در نظرمون از یه فرد بد و خلافکار تبدیل میشه به ایزد فنا ناپذیر و شجاع درونگرا. ویوانا رو میبینیم که از اعتماد به نفس و عزتی که شایسته ی شاهدخته تبدیل میشه به شاهدختی بی پروا و شجاع و صیری بی پروا و شرو شیطون رو میبینیم که تبدیل میشه به ملکه ای باوقار و شکوهمند. پلات تویست های فوقالعاده فضا پردازی جذاب و سیستم جادویی جدید و وجود رنگ که اتفاقی نادر تو داستان های سندرسونه از زیبایی های این کتابه! بخونیدش....
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.