یادداشت Saba
3 روز پیش
درد را در تمام تار و پود و تک تک صفحات این کتاب احساس کردم.انگار رنج،ذره ذره جمع شده بود،شکل گرفته بود و این داستان را به وجود آورده بود. داستان رشته های به هم پیوسته سرنوشت... رشته هایی که از کودکی و نوجوانی ماریلین و جیمز آغاز شده،هستی و زندگی آن دو را به هم پیوند داده و به زندگی فرزندانشان نیز جهت داده است.احساس حقارت،رنج،سرشکستگی،شکست و کمبودی که در روح ماریلین و جیمز رسوخ کرده و طبیعتا روی فرزندانشان و نحوه رفتارشان با آنها نیز اثر گذاشت است. . . قلم نویسنده رو دوست داشتم ولی نمیدونم بخاطر ترجمه بود یا خود قلم نویسنده که گاهی اوقات متن کمی پیچیده می شد.پیچیده نه به این معنی که سخت باشه یعنی آدم روند متن رو گم می کرد مخصوصا وقتی که روند کتاب بین گذشته و حال در رفت و آمده. توصیفات مناسب بود.شخصبت پردازی فوق العاده بود فوق العاده! چنین شخصیت پردازی قوی رو خیلی وقته توی هیچ کتابی ندیدم.گذشته و حال و آینده و درد توی وجود تمام شخصیتا، همه با مهارت کنار هم آورده شده بودن و داستان حقیقی بود.واقعیِ واقعی! داستانی که مطمئنم واقعیت زندگی خیلی هاست. . فرزندانی که بار آرزوهای به نتیجه نرسیده پدر و مادرشون رو به دوش می کشند،فرزندانی که دردها و چاه های عمیق وجود خودشون رو در روح خود حفظ میکنن و قادر به پر کردن این چاه ها نیستن. داستان عشق،درد،حسرت،حسرت! پشیمانی و گم گشتگی،ترس،امید،شکست و پیروزی... داستان کشش خوبی داشت و تکراری نبود،با این وجود موضوعی بود که تا حدودی همه با خوندنش حداقل یکی از شخصیت ها رو با تمام وجود درک میکنن یا اینکه شبیهش رو در میان اطرافیان شون می بینن. (دوستش داشتم)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.