یادداشت سعید بیگی
1404/2/30
زبان روایت و نثر کتاب، خوب و خوشخوان است. کتاب ماجرای یک طلبۀ سید، به نام «سید احمد بطحایی» است که در ماه رمضان برای تبلیغ به شهرستان انار میرود و در دهۀ محرم به روستای خاوه در ورامین. ایشان به جهت اینکه قبلا هم به این دو محل رفته است، بسیاری از اهالی را می شناسد و از رفتار و اخلاق آنان آگاه است. ماجراهای جالبی از پیرمردان، پیرزنان، مردان و زنان، جوانان و نوجوانان و حتی کودکان در این کتاب آمده که بسیار جالب و خواندنیاند. سید قصۀ ما در هر دو محل تبلیغ، مورد احترام و اعتماد اهالی است و مردم درددلهای خود را به او میگویند و از او کمک میگیرند. بیریا او را به خانۀ خود دعوت میکنند و با همان غذای معمول خود، از او پذیرایی می کنند. گویا یکی از اعضای خانوادۀ خودشان است و با او راحتند. همراهی و گوش شنوا بودن برای درددل کردن اهالی و تلاش در جهت رفع مسائل و مشکلات و کمک به آنان، از او فردی دلسوز و یاور مردم ساخته است. البته ایشان به این موارد زیاد اشاره نکردهاند، اما از مطالب کتاب این نکات روشن میشود. کتاب با این ماجراهای جالب و گوناگون، خواندنی است و من از خواندنش لذت بردم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.