یادداشت فهیمه پورمحمدی

        سال‌ها پیش، پدر چند کتاب ممنوعه در کتابخانه‌اش داشت که من هر کدام را حداقل یکبار خوانده بودم. یکی‌شان مجموعه‌ای از چند داستان فولکلور بود با محوریت سادگی و حماقت بی‌حد بعضی‌ها، بدجنسی بقیه و خیانت زنان که من هیچ دوستش نداشتم و صرفا بابت ممنوعه بودنش تا آخر خواندم. بعد از آن هم هر بار سراغ داستان‌های عامیانه و فولکلور رفتم نپسندیدم. اما داستان این کتاب از خودش جذاب‌تر است: مشدی گلین خانم یک پیرزن بی سوادست که سال‌ها از بچه‌های اعیان تهران مراقبت می‌کرده. هیچ چیز به اندازه‌ی قصه سر بچه‌ها را گرم نمی‌کند و مشدی گلین خانم هم قصه‌گوی قهاری بوده با یک حافظه‌ی قوی. دست سرنوشت مشدی گلین خانم را سر راه الول-ساتن قرار می‌دهد و الول-ساتن شیفته‌ی قصه‌های او می‌شود و آن‌ها را بی کم و کاست می‌نویسد.
قصه‌های مشدی گلین خانم از نظر محتوی شبیه همان چیزی بود که از قصه‌های عامیانه به یاد داشتم، اما شیرینی کلام گلین خانم و سرگذشت کتاب، خواندنش را لذت بخش کرده بود. 
      
12

28

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.