یادداشت درسا احیا

روستای محوشده
        من که همیشه ترس عجیبی از شروع کتاب‌های بزرگ و معروف ادبیات دارم، در این وضعیت که همه سراغ کوری و طاعون رفتن، این کتاب رو شروع کردم. روزی که خریدمش از نوشته و توضیحاتش که دیدم راجع به روستایی صحبت می‌کنه که همه ارتباطش با دنیا خارج از خودش قطع شده، اول به کشور خودمون و تحریم‌ها فکر کردم و بعد به یک هفته بی‌اینترنت بودن. اما الان که در شرایط کرونا و قرنطینه بودن خوندمش دیدم ترکیبیه از تمامی این شرایط. سرخوردگی‌های ناشی از بیکاری آدم‌ها، بی‌قانونی‌های ناشی از مشروعیت قائل نبودن برای شهردار، ترس از قحطی و گرایش به تفکرات خرافی و ... همه شباهت عجیبی به ما و شرایط زندگیمون داشتن. گرچه که کتاب کمی در توصیف احساسات افراد و فضاسازی‌های طرز تفکر آدم‌ها و دلزدگی‌هاشون کم‌کاری کرده، اما شاید بشه گفت کتاب دوست‌داشتنی‌ای از داستانی جدیدتر و به روزتر از طاعون و کوریه. 
«آنچه مرا مجذوب می‌کند، قابلیت سازگاری‌مان است. مورد ما بی‌نظیر است، شرایط زندگی‌مان زیر و رو شده، بینش‌مان نسبت به دنیا کاملا زیر سؤال رفته اما همچنان به زیستن ادامه می‌دهیم. اگر مسائل را با بی‌اعتنایی می‌نگریستیم، واکنش منطقی این بود که به زانو دربیاییم، گریه کنیم و منتظر مرگ بمانیم. اما نه. ما محکم ایستاده‌ایم. آیا متوجه شده‌اید که در خیابان‌ها مردم کمتر و کمتر از این رویداد و هرچه بیش‌تر از چیزهای دیگر از بچه‌هایشان، باغ‌هایشان، همسایه‌هایشان و سلامتی‌شان حرف می‌زنند؟ حبس در بی‌یر به بخش معمولی زندگی تبدیل می‌شود به نحوی که دیگر تقریبا آن را به حساب نمی‌آورند. اینجا تا یک یا دو سال دیگر اگر مرزها دوباره باز شوند، دستیابی مجدد به بیرون است که برایمان عجیب خواهد بود. حیوان ناطق این گونه است: دنیا جلو چشم‌هایش واژگون می‌شود و بعد از لحظه‌ای حیرت، جریان زندگی‌اش را از سر می‌گیرد؛ انگار هیچ اتفاق نیفتاده است. اوضاع همیشه دوباره آرام می‌شود.»
      
5

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.