یادداشت ابوالفضل شربتی

                بدون شک، «پس از پنجاه سال» در زمان انتشارش اثری بکر و حتی فراتر از زمان‌اش بوده است، اینکه در پی این باشید که چیستیِ واقعۀ کربلا پرسشی پیچیده است، چندین علل و عامل دارد، و در جستجوی گسترۀ گوناگون این علل هم داده‌ها را به‌زیبایی جمع کنید و هم تحلیل معقول و شیوایی از این داده‌ها به دست دهید. سعی می‌کنم تصویری کلی از شیوۀ کار مرحوم شهیدی و تحلیل‌های ایشان را در ادامه بیاورم.

1. روش نویسنده
نویسنده به چراییِ واقعۀ کربلا در سال 60 و 61 هجری نمی‌پردازد، آن را ساده‌انگاری می‌داند. معتقد است باید تا سال‌ها قبل را واکاوید. چرا؟ چون با پرسشی بزرگ و مهیب روبرو هستیم: چطور می‌شود پس از پنجاه سال امتِ رسول خدا (ص) نوۀ ایشان را از دین خارج دانسته، او را به شهید کنند و خاندانِ ایشان را به اسارت ببرند؟ هر چه هست در این پنجاه سال است. از طرفی با یک یا دو علت و دلیل سروکار نداریم، همچنین عواملِ رنگارنگی هم دخیل است. نه فقط مناسبات سیاسی و اقتصادی مطرح است بلکه عوامل قبیله‌ای و جمعیتی، اقلیمی و جغرافیایی، فرهنگی و غیره هم دیده می‌شود. این وسط نویسنده چه می‌کند؟ در قالَب حدود سی فصل کوتاه و بلند (که شبیه ستون‌های روزنامه است) «داده‌»هایی را مطرح می‌کند و آن‌ها را تحلیل کرده و به «اطلاعات» بَدَل می‌کند. مجموع این‌ها چیزی می‌شود که به اعتقاد خود ایشان «تاریخ» هم نیست، تحلیل‌هایی از تاریخ است.

2. تحلیل‌های نویسنده
با اینکه مرحوم شهیدی مورخ سخت‌گیری است اما تحلیل‌های‌شان بسیار متنوع است. این تحلیل‌ها اگرچه در فصل‌های زیادی پشت سر هم ردیف شده‌اند اما با نخ تسبیحِ «جامعۀ اسلامی» به هم وصل‌اند. با این توضیح که ایشان اعراب پیش از اسلام را در قالَب نظام اجتماعیِ قبیله‌ای تحلیل می‌کند، اینکه اعراب خصوصیات اخلاقی خوب و بدی داشتند که پیامبر (ص) همۀ این‌ها را در ارزش‌ها و آداب اسلامی حلّ کردند. پیامبر حکومت اسلامی را تشکیل دادند، چیزی که امری نوین در ساختار اجتماعی و قبیله‌ای اعراب بود. پس از پیامبر چند حادثۀ مهم رخ می‌دهد، یک، سقیفه روی می‌دهد، اجتماعی که به اعتقاد نویسنده اولین سنگ‌بنای کجِ مسلمانان بود، دوم، در زمان خلیفۀ دوم کشورگشایی‌های حکومت اسلامی آغاز می‌شود. در نتیجۀ این کشورگشایی‌ها ثروت سرشاری سرازیر جامعۀ مسلمانان شد. اینجا دومین انحراف، که بس انحراف بزرگی بود، رخ می‌دهد، فرمول تقسیم بیت‌المال خلیفۀ دوم. و سوم، فربه‌شدنِ ملغمه‌ای که ساخته شده، خصوصاً در زمان خلیفۀ سوم. به حدی این بنا حجیم شده و کج رفته که حتی علی (ع) هم چندان موفق نیست. چهارم، تغییر حکومت به سلطنت از سوی معاویه. جامعۀ زمانِ معاویه آنقدر تغییر کرده است که مطلقاً با اجتماع سال دهم هجرت شباهتی ندارد. در مسلمانان ارزش‌های عصر جاهلی زنده شده، انحطاط‌های فراوانی رخ داده (نویسنده بزرگ‌ترینش را رغبت به مال‌اندوزی می‌داند)، حتی معاویه عقلانیتِ جمعی‌ای که حاصل زمان خلفا بود نیز محو کرد و نظام متملق‌واری را بنا نهاده بود. در چنین شرایطی حسین (ع) احساس خطر می‌کند، برمی‌خیزد، و صد البته چنین جامعه‌ای نمی‌تواند کنار او علیه ظلم‌های آشکار و نهانِ حاکمیت ضداسلامی اموی، چون حسین، بایستد.
        
(0/1000)

نظرات

تشکر عالی بود
خواهش می‌کنم