یادداشت مهدی

مهدی

مهدی

1401/3/10

        این کتاب، اصل‌ش از اساس بر پایه‌ی دروغ بنا شده. اصن چنین کتابی وجود خارجی نداره، چه برسه به این‌که ترجمه هم داشته باشه! انتساب چنین نوشته‌ای به چارلی چاپلین از اون دروغ‌هاست که سال‌ها پیش، کسی به شوخی چنین ادعایی کرده و تو جریده‌ش منتشر کرده...‏

http://www.bitrin.com/ARTICLE3271.html

چن سال پیش از این، قضیه رو با خانم ظریف هم مطرح کردم؛ ولی خب ایشون گوش شنوا نداشتند.‏ 

"دروغ آن قدر استادانه گفته شده است که هنوز هم همه فکرمی‌کنند راست است.
ماجرا به سال 1345 بر می‌گردد و چایخانه ای در مرکز شهر تهران. مجله هفتگی «روشنفکر» صفحه‌ای داشته به اسم «فانتزی» که نویسنده اش هم فرج اله صبا بوده. آن روز موقع چاپ، مجله یک صفحه کم آورده و آقای صبا هم در چاپخانه متوجه شده که فرصتی برای سفارش دادن مطلب نیست. خواسته خودش دست به کار شود و وقتی که دنبال ایده می‌گشته، چشمش به گراوری از عکس چارلی چاپلین در کنار دخترش می‌افتد که احتمالا برای مطلب دیگری بوده و در شماره دیگری هم چاپ شده بود.

ایده ای به ذهن آقای صبا می‌آید. کاغذ را بر می‌دارد و نامه را می‌نویسد و زیر فشار غرغرصفحه بند‌ها، به سوز و گداز نامه اضافه می‌کند نامه پراحساسی که با «جرالدین دخترم، این جا شب است؛ یک شب نوئل، در قلعه کوچک من همه این سپاهیان بی سلاح خفته اند...» شروع می‌شود و با «من فرشته نبودم اما تا آن جا که در توان من بود تلاش کردم تا آدم باشم. تو نیز تلاش بکن که حقیقتا ًآدم باشی.» به اتمام می‌رسد.
این نامه پراحساس خیلی زود مورد توجه قرار گرفت. متنش بارها و بارها دست به دست شد، از رادیو سر در آورد، به شکل نوار کاست و کتاب درآمد، به ترکی و آلمانی ترجمه شد و تا به امروز هم به صورت مداوم در مطبوعات چاپ می‌شود!
(سال 1363 در کتابی به نام «آخرین تصویر از چارلی» جواب جرالدین به این نامه هم آمده بود).
فرج اله صبا خودش در سال 1356 در گفت وگویی، جعلی بودن نامه و ماجرای نگارشش را تعریف کرد اما کسی گوشش بدهکار نبود. مایکل چاپلین _ پسر چارلی چاپلین _ هم وقتی در سال 1380مهمان جشنواره فجر شد، به خبرنگارها گفت که پدرش آن قدر گرفتار بوده که فرصت نداشته برای بچه‌هایش نامه بنویسد اما باز هم کسی باورش نشد.‏"
      
1

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.