یادداشت شخصی به نآم صآینآ 🫤

کتاب پیران
        کتاب پیرانزی یکی از کتابهایی بود که وقتی باهاش آشنا شدم تصمیم به خریدش گرفتم. 
وقتی داشتم چندتا کتاب رو باهم میخوندم یه صفحه ی اول این کتاب هم خوندم ولی به نظرم در اون زمان می‌رسید که بیش از حد گیج میشم.
بالخره کتاب رو شروع کردم و داستان رو از دید یه شخصیت برونگرا، رویاپرداز، احساسی و بداهه پرداز نویسنده تعریف می‌کرد. شخصیتی که کارهاش واقعا برام روی اعصاب بود. در تضاد "پیرانزی" ، "دیگری " شخصیتی درون‌گرا،  رویاپرداز، منطقی و برنامه ریز بود. 
اوایل کتاب واقعا حوصله م سر رفته بود و از طرفی هم ذهنم نظم نداشت و به خاطر همین دیگه صدام در اومد. درست همون روزی که با صدای بلند توی خونمون گفتم که کتاب داره حوصله م رو سر میبره شبش که کتاب رو خوندم مشخص شد راز ها داره فاش میشه .( حدودا صفحه ی ۱۰۰ اینا ماجرا ها شروع شد) 
یسری اتفاقاتش مثل فیلمی که ساخته شده بود و قلعه نام گرفته بود یه مقدار دلهره آور بود .
آخرای کتاب رو کورکورانه پیش رفتم و اینکه واقعا نمیتونم بگم چیز خاصی داشت یا نه فقط راز هایی رو فاش می‌کرد مثل اینکه چرا پیرانزی ( اسم داره ولی فعلا اینجوری صداش کنیم) توی این تالار ها بود. اطلاعات دقیقی نداده بود که مثلا دیگری در حالت عادی کجاست و ... که البته میشه یه جورایی گفت تصمیم گرفته بوده که به این ماجرا ها بعدا بپردازه.  
حس خاصی بهش ندارم و اینکه کتاب یه جورایی عین این می‌بود که داخل یه دنیای فانتزی داری یه زندگی معمولی و کسالت بار رو میگذرونی. 
خلاصه بگم نه کتاب بده نه خوبه ولی خب بی انصافی نکردم و بهش چهارتا دادم.
درواقع زندگیش هیچ ایرادی نداشت ولی نویسنده بهمش زد و اونو وارد یه زندگی تازه کرد.
آنقدر خستم که نمیدونم واقعا واقعا چه حسی به کتاب دارم حالا بعدا بهش فکر میکنم شاید تغییر کرد نظرم براتون مینویسم. 
      
492

32

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.