یادداشت
1400/8/10
من معمولا سراغ کتابهایی که ناگهان معروف میشوند نمیروم. در واقع، خیلی کم پیش میآید که کتابی را که همه خواندهاند و دوست داشتهاند، بخوانم و خوشم بیاید، اما ملت عشق یک استثناست... من با بدبینی شروعش کردم و در اوج ناباوری از خواندنش لذت بردم. الان که فکر میکنم شاید به خاطر اینکه در پایان دههی سوم عمرم بودم و نیاز داشتم باور کنم زندگی با شروع سی سالگی تمام نمیشود؛ میتوان، مثل اللا، کار جدیدی را در چهل سالگی آغاز کرد، مسیر جدیدی را پیدا کرد، زندگی جدیدی را شروع کرد و تمام اینها تاریخ انقضا ندارد. در این میان، داستان موازی شمس و مولانا، گریز لذتبخشی بود به تاریخی که خیلی کم از آن میدانستم. توصیه میشود. - من ترجمهی ارسلان فصیحی را خواندم که روان و خوب بود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.