یادداشت زهره دزیانی
2 روز پیش
قصه شکسپیروشرکا سال ۱۹۴۱ به پایان نمیرسه... ده سال بعد یعنی تو سال ۱۹۵۱ کتابفروشی مشابهی در ساحل چپ رود سن و در فاصله نهچندان دور ازمغازه قبلی باز میشه اما این بار صاحب مغازه جرج ویتمنِ حالا جرج ویتمن کیه؟ یه آمریکایی ایدهآلگرای دیگه که عاشق کتابِ اول اسم کتابفروشی میزاره لومیسترال اما بعد تو سال ۱۹۶۳ بخاطر علاقهای که به سیلویا بیچ داشته به شکسپیروشرکا تغییر میده. ویتمن از همون ابتدای کارش برای افرادی که نیاز به جای خواب داشتن تختی پشت مغازه گذاشته بود و همیشه برای افراد گرسنه سوپ داغ آماده نگه میداشت. اون کمکم با خرید واحدهای دیگه ساختمون کتابفروشی بزرگ و بزرگتر کرد تا در نهایت سه طبقه از ساختمون دربرگرفت و هربار با بزرگتر شدن کتابفروشی تختهای بیشتری اضافه کرد و به نویسندهها شاعرای خانه به دوشی که به پاریس میرفتن و جایی برای موندن نداشتن سرپناه میداد. تا سال ۲۰۰۰ که جرمی مرسر وارد کتابفروشی میشه طبق لیستی که در اختیار ویتمن بود ۴۰هزار نفر در کتابفروشی خوابیده بودن ویتمن داستان زندگی همه این افراد به شکل مکتوب نگه داشتهبود. شکسپیتر و شرکا جرج ویتمن هم مثل نسخه سیلویابیچ پاتوق بسیاری از شاعران و نویسندگان آمریکایی و انگلیسی بود و خیلی از افراد علت شهرت اونو رفت آمد این افراد به اونجا میدونن اما به نظر من بعد از خوندن این کتاب متوجه میشید که پیش از هرچیزی عشقی که جرج به کتابفروشی خودش داشت و باور و منشش در زندگی بود که باعث دوام، گسترش و شهرت کتابفروشی شد. اون هرچیزی که داشت خرج شکسپیر و شرکا و ساکنین اون میکرد و تمام تلاشش کرد که این کتابفروشی مستقل بمونه پیشنهادهای مالی خوبی داشت برای پیوستن به سازمان ها و یا واگزاری کتابفروشی اما همه اونهارو رد کرد چون با شیوه و منشش در زندگی سازگار نبودند. جرمی مرسر در سال ۲۰۰۰ از کانادا فرار میکنه و به پاریس پناه میبره به صورت اتفاقی وارد کتابفروشی میشه و این کتاب داستان اقامتش در شکسپیروشرکا ست.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.