یادداشت گنجور کوچک

همین چند د
        همین چند دقیقه پیش کتاب را تمام کردم و شوکه ام .
بعد از مدت های طولانی دور بودن از کتابها

خدای موسی پشت و پناهت ! واقعا ماکس !؟
آنقدر کتاب عجیب بود که شاید نتوانم یادداشتی درخور بنویسم البته فعلا . شاید بیایم و آن را اصلاح کنم .

اما قلب و ذهنم اکنده از احساسات ضد و نقیض است ، مثل خبر هایی که به ماکس میرسید .
اضطراب ماکس را با تمام وجود درک کردم . اما ناگهان خشک و رسمی شد و فقط راجب کار نوشت . پس گریزل چه شد . شاید برای گریزل این کار را کرد؛ قلبش شکست ، از کار مارتین . نمیدانم به کدام حق بدهم و این کار را نخواهم کرد اما این نامه ها انتقام و نارضایتی ماکس بودند ؟ شاید
 
《نه》 و بعد نامه ای جنون آمیز از مارتین . چقدر ایدئولوژی ها خطرناکند .
ایدئولوژی مارتین را تبدیل به آلمانی تند خویی میکند که ماکس او را نمیشناسد . اما زمانی که پای خانواده اش در میان میاید میشود همان مارتین قدیمی و التماس میکند . التماس دوست قدیمیش را میکند تا دست از کارهایش بردارد اما ماکس بی توجه است و قلبش شکسته . تمام ذهنش انتقام است . آیا آنقدر سنگدل شد که دوست چند ساله اش را به کام مرگ بفرستد ؟ الزا را بیوه و پسرانش را یتیم کند ؟ نمی‌دانیم و نخواهیم فهمید.  

خیلی مشوشم و از صمیم قلب به خانم تیلور تبریک میگویم که با قلمش این چنین مرا به هم ریخت . واقعا لذت بردم . 

این یادداشت تازه از تنور ذهنم آمده است و فقط نظراتم بلافاصله بعد از تمام کردن کتاب است . قطعا برمیگردم .
ممنونم اگر تا به اینجا متنم را خواندید ♡
      
46

7

(0/1000)

نظرات

سجاد

سجاد

1404/2/30

با دیدن یادداشت شما علاقه مند شدم بخونمش 
و الان تمومش کردم 
اول ازتون تشکر میکنم بابت معرفی این کتاب
و دوم این که منم مثل شما مشوش ام 
هم به ماکس حق میدهم و هم نمیدم 
شنیدن این که خواهرش به دوست قدیمی اش پناه برده و او بدون هیچ حس خاصی مرگ اون رو شرح میده و با جزئیات که حتی نمیتونست تند بدوه واقعا ناراحت کننده بود

0

خوشحالم که این یادداشت یهویی تاثیر خوبی داشته و خوشحالم که کتاب رو دوست داشتید . 
بله غم انگیز بود و همچنین چالش‌برانگیز برای اینکه چجوری راجبش فکر کنیم و تصمیم مون چی باشه . 

0