یادداشت سید علی مرعشی

                کلیدر جلد٧و٨
آن کتاب خوبی که فراوان شنیده ایم خواندن آن برابر است با تجربه زندگی در کالبد شخصیت های داستان کدام است؟ چه ویژگی هایی دارد؟ چنین مدعایی را برای چند اثر می توان ثابت دانست؟ 

انتظار  برای ذکر نام کلیدر به عنوان گل سر سبد این لیست آن هم تنها پس از ارائه سه پرسش، لطفی نخواهد داشت. کلیدر  یک کتاب طولانی است زیرا جذب کردن پیکسل های توصیفات مصور دولت آبادی زمانبر است. پرداخت شخصیت فقط به معنی تجسم یک بدن با تکه کلام ها، حساسیت ها و اعتقادات و عواطفش نیست. دولت آبادی اینکار را خوب دریافته و تا جایی که قدرت تخیل و توان قلم اجازه دهد-حداقل در این نوع روایت- دل و روده شخصیت را گاهی چنان بر روی دایره می ریزد که خواننده به ناچار  برای فلاکت بارترین انسان ها هم ردی از ترحم ودرک باقی می گذارد. با آنها دل آشوب می شود، غرق در خیال مهمل می بافد، حرص دنیا و مافیها می خورد، ازعصبانیت و غیظ دندان می قروچی و به وقت دیدن جرقه امید دلت فراخ می شود. زمانه مدرن و عالَم تماشا فرصت و قدرت طبیعی نثار کردن چنین احوالی را از ما گرفته پس باید جهانی یافت که -حداقل به قدر تمرین و ممارست لطافت حال و درون را بکاویم و بکوشیم- 

هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان 
ایوان مداین را آئینه ٔ عبرت دان

دلم رضا نمی دهد مخاطب خاص و عام را یله و رها به این وادی بکشانم. قدری اگر ادعای مروت و دست گیری باشد به حکم حفظ ظاهر هم که شده باید بگم: داداش من! خواهر من! دوست خوبم! همراه محترم! غوطه ور شدن در افکاری چنین مغشوش و منظوم شنا کردن در دریایی عمیق است. تکه پاره ای چوب -از آن پای استدلالیان...- فراهم بیاور و محکم به آن بچسب! طوفان در راه است.

الان که این بخش از متن را می نویسم دارم با خودم کلنجار می روم که چیزی به نویسنده نگویم. گاهی اینقدر از تلاطم حوادث و شدت رویدادها دلت آشوب می شود و دست به دامان تخیل می شوی تا لااقل در ذهن یکی از شخصیت ها را به سامان برسانی اما نمی شود که نمی شود. اینجاست که می خواهی با نویسنده دست به یقه شوی و بگویی تو خالق و راوی این فرد هستی درست اما دیگر بس است! چه می خواهی از جان او!؟ و این همان تلخی روایت گری است که به کام خواننده زهر می نماید اما حاکی از شهد شیرین پیروزی نویسنده است.
        
(0/1000)

نظرات

درسته