یادداشت فائزه جعفری
1403/10/24
بدون تعارف یادداشتی بر کتاب « سنگی بر گوری» اثر جلال آل احمد کتاب سنگی بر گوری که می توانیم آن را بهترین جستار فارسی بدانیم روایتی است از تلاش جلال آل احمد برای رسیدن به آرزوی پدری.از همان ابتدا می رود سراغ موضوع اصلی، بی تعارف و بدون حاشیه: ما بچه نداریم. من و سیمین. و ماجرا شروع می شود. می بینیم چطور چنین موضوعی که شاید در زمانه ی خودش بیشتر از امروز محل بحث بوده تمام زندگی دو نفره ی آنها را تحت تاثیر قرار می دهد، البته به روایت تک نفره ی جلال. یک مونولوگ دور و درازِ دوستانه از افکار و خود خوری ها و جنگیدن های درون ذهن. انگار داری برای رفیقی از غم و غصه هایت حرف می زنی. می گویی من چه تلاش ها کرده ام و چه رنج ها برده ام اما بی نتیجه. از دعا و نذر و نیاز تا خرافات و تا علم پزشکی همه ی راه ها را رفته ام و دست خالی برگشته ام. حالا جلال فرهیخته از این مسیر می زند به دل تاریخ و سیاست و اجتماع. و خب مگر می شود انسان باشی و در جامعه زندگی کنی و بچه دار هم نشوی و آدمها باشند و بیایند و بروند و بگویند و این مهم هیچ اثری روی زندگی ات نداشته باشد. جلال هم مثل هر آدم معمولی دیگری دوست دارد پدر شود و برایش از هیچ کاری فروگذار نمی کند. نگاه تازه ی جلال به موضوع و نثر خلاق و روان اش پرده ها را کنار می زند تا بخشی شاید کوچک اما مهم، اگرچه در کتاب به غایت مهم است، از زندگی خصوصی جلال را ببینیم. جلال کتاب چندان با ادب نیست، از مذهب و روشن فکری هر دو را دارد و گاهی به تناقض می رسد، پر است از خشم و استیصال و از همین رو گاهی چیزهایی می گوید و حرف هایی می زند که مخاطب را میخکوب می کند. جلال آدمی است جسور، بی نهایت جسور. چون خودش را نمایان می کند. خود حقیقی اش را. چیزی که واقعا بوده. میگوید این منم. جلال حقیقی. نه جلالِ مدیر مدرسه، نه جلالِ غربزدگی. یک آدم معمولی با آرزوها و رویاهایی که هر آدمی می تواند داشته باشد، با همان فقدان ها و نرسیدن ها. سنگی بر گوری نشان می دهد که جلال هم آدمی است مثل هزاران آدم دیگر. و این همان چیزی است که جستار می خواهد بگوید. جستار که به زعم من نوشته ای است کاملا روانکاوانه می گردد و خودت را از درون خودت می کشد بیرون. یادت می دهد چطور از نو به خودت و مسئله ات نگاه کنی. نشانت می دهد چه کسی هستی. بدون سانسور و بی رودربایستی. جستار کارش این است که به تو بگوید نویسنده ها هم آدم هایی هستند شبیه به تو. با همان نقص ها، با همان اشتباهات، با همان تناقض ها. می گوید که تو تنها نیستی. اینجاست که می گویم نوشتن جستار کار آدم های جسور است. آدم هایی که توجهی به نقدها و قضاوت ها ندارند. آدم هایی که انگار از بازی کردن نقش های تکراری و بی نقص خسته شده اند. میخواهند خودشان باشند و از تو هم می خواهند اگر می توانی این آدم تازه اما واقعی را بپذیری. جستار آدم ها را با اشتباهات و خطاهاشان با تصمیمات درست و غلط شان، با هر چیزی که هستند می نشاند روبه رویت و می گوید : می توانی این آدم ها را دوست بداری.
(0/1000)
نظرات
1403/11/14
حکایت این بیت از صائب تبریزیه بر دشمنان شمردم عیب نهانی خویش خود را خلاص کردم از پاسبانی خویش
1
1
فائزه جعفری
1403/11/15
1