یادداشت dream.m
1404/4/22
به یاد مادر: "سر خاكش رفتم؛ مـادر جوان مرگم. نميفهميدم پچپچ برگهاي پاييز است زير پايم يا اوست كـه از زيـر خـاك اسم مرا صدا میکند... " .... حاوی اسپویل! نمایشنامه پرده خانه، تا به امروز بهترین کار از بیضایی است که خوانده ام. بیضایی در این کار سنگ تمام گذاشته است. او که پژوهشگر، نویسنده ، کارگردان و منتقد ادبی است؛ گویی تمام تجربیات و دانش خود را یکجا برای خلق این اثر باشکوه بکار برده است. این نمایشنامه، داستانی درباره زنان دارد و شاید بتوان آن را زنانه ترین کار بیضایی نامید. حوادث نمایشنامه در حرمسرای سلطانی ستمگر و خونریز ، در تاریخی دور و گذشته ای بدون زمان میگذرد. سلطان که تازه از جنگ بازگشته و با دشمن خود صلح کرده، بعنوان پیشکش یکی از زیباترین همسران خود را به بارگاه او میفرستد. همان روز، خواجگان نو عروسی را که سلطان در راه بازگشت به یغما گرفته، به حرمسرا می آورند تا برای شب زفاف آماده اش کنند. تا اینجا همه چیز طبق قاعده پیش می رود تا اینکه سوگلی سلطان، پرده از رازی بر میدارد و نامه ای را افشا می کند. در آن نامه سلطان به خواجگان دستور داده در صورت شکست در جنگ، تمام زنان و دختران حرمسرا کشته و سوزانده شوند؛ و پسران را فراری بدهند. افشای این نامه تلنگری بر زنان می زند و زمینه ساز شورشی پنهانی بر علیه سلطان می شود. ...... این نمایشنامه به قدری ابعاد وسیع داره و به قدری موضوعات مختلفی رو توش جا داده که میشه ده ها نوع تفسیر و تاویل ازش داشت. و به جرات هرکدوم یک مقاله مفصل میطلبه. از تاویل اساطیری، کهن الگویی، روانشناسانه تا تفسیرهای فمنیستی ووو اما مشخص ترین جنبه نمایشنامه، دیدگاه فمنیستی اونه و شورش زنان بر علیه نظام بزرگ مردسالاری عه که اونها رو احاطه کرده. بیشترین تعداد شخصیت های نمایشنامه رو زنها تشکیل میدن و مردی هم اگر هست، به جز سلطان، چیزی از مردی در اونها وجود نداره و قبلا اخته شدن. و بقول خود نمایشنامه : "اینجا همه خواجه باشند، تا فقط یکی مرد جلوه کند!" اعتراض زنهای نمایش به ظلمی که بهشون میشه، محدود به وضعیت حرمسرا نیست، بیضایی با هوشمندی تمام، اون رو به تمام تاریخ و تمام جهان تعمیم میده و صدای زنان نمایشخانه، پژواک صدای تمام زنان جهان میشه. حرمسرای سلطان، نمادی شده از کل دنیا؛ و رنج اون زنها، نمادی از رنج زنان طی قرن های گذشته و آینده ست. ..... یک کاری که بیضایی در نوشتن نمایشنامه هاش میکنه و من بینهایت عاشقشم و نشونه خلاقیت بی حد و مرز اون میدونم، نگاه کردن به داستان های تاریخی و یا افسانه ها از زاویه ای متفاوته. مثلاً توی نمایشنامه آرش، میاد میگه از کجا معلوم آرش خودش خواسته که بره بالای کوه و تیر بندازه، شاید داستان جور دیگه بوده. و میاد جور دیگه تعریفش میکنه. یا در داستان پهلوان اکبر، میاد به داستان پوریای ولی جور دیگه نگاه میکنه؛ و میگه از کجا معلوم پوریا خودش خواسته به جوان ببازه و واقعا نباخته باشه. من این اسطوره زدایی رو در نمایشنامه های بیضایی خیلی خیلی زیاد دوست دارم. توی این نمایشنامه هم اومده و به یک افسانه قدیمی، با همون دید اسطوره زدایانه نگاه انداخته. افسانه ای که میگه: در گذشته های دور، پادشاهی به مرگ طبیعی در بسترش میمیره؛ اما پس از مرگش، تمام زخم هایی که در جنگ ها به دشمنانش زده بود روی تنش سر باز میکنن. (پایین تر این بخش رو اسپویل کردم. نگران نباشید.) کار دیگه ای که بیضایی میکنه هم اینه که میاد و توی این افسانه ها و اسطوره ها، سطح پایین ترین و یا نادیده گرفته شده ترین قشر رو انتخاب میکنه، اونها رو بولد کرده و توی کارش از زاویه دید اونها داستان رو روایت میکنه. سنت شکنی قشنگ و جذابیه. بقول یه بنده خدایی: جایی که تاریخ رو فاتحان می نویسن، بیضایی میاد و تاریخ رو از زبون زیر دستان روایت میکنه. ..... داشتیم با سعید (دوست جونی همخوانیم) درباره نمایشنامه صحبت میکردیم، سوال جالبی پرسید. این نمایشنامه با محتوای فمنیستی رو یک مرد نوشته. آخر نمایشنامه هم هرکدوم از زنها به انتقام از زخمی که از مردسالاری (توی این نمایشنامه سلطان ) خوردن، زخمی به پیکر سلطان میزنن و میکشنش. اگر همین نمایشنامه رو به همین شکل یک زن مینوشت، چه تفسیری ازش میشد؟ آیا همینقدر تحسین میشد؟ متهم به رادیکال بودن و فمنیسم وحشی بودن نمیشد؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.