یادداشت مجید اسطیری
1402/12/17
راستش انتظار داشتم با یک طنز خیلی گیراتر برخورد کنم اما چیزی که باهاش برخورد کردم رمانی بود که "فضاش شبیه فضای آیتم های طنز برنامههای دهه هفتاد ه !" چرا میگویم آیتم؟ چون تمام رمان یک ساختار تسبیح وار ساده دارد که آدم های مختلف درباره یک آدم دو رو و زبان باز و ریاکار به نام زبوک زاده حکایت ها و خاطرات مختلفی را تعریف میکنند و از ابتدا آخر همه مشخص است" ترتیب فصل ها هیچ اهمیتی ندارد و میشود هر کدام را به جای آن یکی گذاشت "ظاهرا تمام اثر هجو یک تیپ شخصیتی است که میشود آن را اپورتونیست نامید. اما خب اگر قرار بوده این اثر طنز باشد حتما در زمانه خودش و در زبان اصلی طنز بوده چون الان اصلا خنده دار نیست. وانگهی اصلا اصول اولیه طنز مثل غافلگیری هم در آن نیست. نیش قلم نویسنده به طرف جامعه سنتی و درگیر جهل است که به شخصیت های فرصت طلب میدان هر کاری را میدهد و نهایتا مثل یک درس اخلاقی در فصل آخر خودش این را از زبان راوی که دارد نامه ای به دوستش مینویسد میگوید: دوست عزیز... نمیدانی در مدت دو سالی که از تو دور شده ام چقدر قیافه وحتی اخلاق و رفتارم تغییر یافته. اگر مرا ببینی شاید نشناسی.. آن قیافه بشاش وخندانی که موقع آمدن به اینجا داشتم جایش را به صورتی اخم آلود وخسته و مأیوس داد... اگر آدم دیو هم باشد دوسال تمام در این قصبه دورافتاده وغریب زندگی کند از دست می رود .. . در شهرهای بزرگ نشستن وفکر مردم را کردن چقدر آسان است! روزی که به اینجا آمدم چه قلب صاف و پاکی داشتم.. چقدر دلم می خواست به این ملت خدمت کنم و حالا از یاد آوری این ساده لوحی وحماقت خودم خنده ام می گیرد !! واقعا اون روزها چه آدم احمقی بودم !!! ما چقدر خوب و آسان می توانیم خودمان را گول بزنیم .. سرتاسر زندگی ما دروغ وكلاشي وكلاهبرداری است و ما هر روز گرفتارنیرنگها وفريب ها هستیم و فقط به خاطر یک جمله از همه چیز صرفنظر میکنیم.. "مردم همه چیز را می فهمند!.. اشخاص زیادی به محض شنیدن این جمله تملق آمیز ساکت میشوند.. ماعادت کرده ایم در میان این دروغ ها زندگی کنیم.. در مورد ویرایش کتاب هم باید از کلمه شریف افتضاح استفاده کنم. مشخص است که نشر نگاه در چاپ جدید مطلقا زحمت ویرایش به خودش نداده و کتاب با همان اغلاط فراوان چاپ های قدیمی چاپ شده
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.