یادداشت مهتاب تیموری

قصه های من و بابام: بابای خوب من
        امروز مثل هميشه داشتم وبگردي  ميكردم و يه دفعه ياد اين كتاب افتادم.تو سايتاي مختلف گشتم براي خريد ولي موجود نبود.به ناچار نسخه ي اينترنتي رو دانلود كردم.جلد نارنجيشو كه ديدم يهو كلي خاطرات تو ذهنم زنده شد از روزاي مدرسه و كلاس ورزش و نيمكت ته كلاس كنار ديوار.يواشكي خوندن اين كتاب.يادمه اولين بار كه كتابو از كتابخونه ي مدرسه گرفتم،مثل هميشه رفتم سراغ پشت جلدش.درمورد نويسنده و پسرش خوندم و گريه كردم براي اينكه پسر مادر نداشت و پدرش رو هم از دست داده بود و كلي فكر ديگه كه با هر بار خوندن يه تيكه از كتاب به ذهنم ميومد.
امروزم كه  دوباره بعد از چند سال خوندمش،هنوز همون حس و حالو داشتم.و البته پر از خاطرات شيرين دوران دبستان و كلاس ورزش رو يواشكي به كتاب خوندن گذروندن.
      

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.