یادداشت عاطفه مجیدی
1401/4/24
آبریِ داستان برای من تداعی گرِ السای کتاب مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متاسف است، بود؛ هر دو بزرگ تر از سنشون هستن و طی دست و پنجه نرم کردن با زخمی که زندگیشون برداشته، درد میکشن و کم کم مرهم میبینن و بزرگ تر میشن... از این که کتاب رو نصفه رها نکردم، حس رضایت دارم و از خوندن کتاب، حس آرامش این کتاب ( در صورت و به میزان اشتراک زندگی شما با داستان ) میتونه دستِ مرهمش رو روی زخم های شما بکشه؛ هم میتونه زخمتون رو قلقلک بده و اشک رو به چشم هاتون جاری کنه و هم میتونه فرایند درمانش رو بهبود ببخشه چیزی که حسش کردم و زندگی هم، ولی یادم نبود بنویسمش و دیدم که بقیه نوشتن، این بود که احساسات مختلف رو به خوبی بیان کرده بود و این بخش ملموس و لطیف داستان بود *-*
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.