یادداشت عاطفه مجیدی

از طرف آبری، با عشق
        آبریِ داستان برای من تداعی گرِ السای کتاب مادربزرگ سلام می‌رساند و می‌گوید متاسف است، بود؛ هر دو بزرگ تر از سنشون هستن و طی دست و پنجه نرم کردن با زخمی که زندگیشون برداشته، درد می‌کشن و کم کم مرهم می‌بینن و بزرگ تر میشن...
از این که کتاب رو نصفه رها نکردم، حس رضایت دارم و از خوندن کتاب، حس آرامش
این کتاب ( در صورت و به میزان اشتراک زندگی شما با داستان ) می‌تونه دستِ مرهمش رو روی زخم های شما بکشه؛ هم می‌تونه زخمتون رو قلقلک بده و اشک رو به چشم هاتون جاری کنه و هم می‌تونه فرایند درمانش رو بهبود ببخشه
چیزی که حسش کردم و زندگی هم، ولی یادم نبود بنویسمش و دیدم که بقیه نوشتن، این بود که احساسات مختلف رو به خوبی بیان کرده بود و این بخش ملموس و لطیف داستان بود *-*
      
3

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.