یادداشت محمدرضا عطائی

        روایتی معمولی از یک شهر و مردمانش، که ذر عین سادگیش حقیقتا به دل می‌شینه و حس خوبی به آدم می‌ده
در ترغیب من برای زندگی و لمس اصفهان کاملا موفق بود
شوربختانه یا شاید خوش‌بختانه، فقط صوتی این کتاب در طاقچه بی‌نهایت بود. شوربختانه، چون خب متنی نبود! و البته پاورقی‌های احتمالی و مقدمه رو از دست داده‌ام. خوشبختانه، چون گوینده لهجه‌ها رو خوب اجرا کرده بود و به ارتباط با هدف اصلی کمک کرد
عادله، شخصیت اصلی داستان، می‌تونه به عنوان بهترین قهرمان داستان رقابت کنه. خیلی به دلم نشست. برخلاف نظر راوی داستان، به گمانم عادله مادر اصفهان نیست، روح اصفهان قدیمه که البته برای اصفهانی‌ها، اعم از زادگان و ساکنان و دوست‌دارانش، مادری می‌کنه. غیبت ناگهانی و بدون توضیح عادله در پایان داستان، به گمانم نشان‌دهنده تهی شدن اصفهان از معنا، پس از فرایند جهانی‌شدن باشه
      
3

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.