یادداشت
1402/12/18
3.9
16
داستان کتاب با وصفی از زندگی و اوضاع لیام شروع میشه. شخصی که پلیسه و به نویسندگی علاقهی شدیدی داره اما هیچ موفقیتی در این راه کسب نکرده و رابطهش با همسر و دخترش چندان جالب نیست. لیام دوستی داره به اسم آلدو که در نهایت تصمیم میگیره داستان زندگی اون رو بنویسه. قسمت اعظم کتاب به سرگذشت آلدو میپردازه. آلدو خدای بدشانسیه. همیشه به فکر راه انداختن یک کسب و کار برای پولدار شدنه و همیشه هم شکست میخوره و البته اتفاقهای خیلی بدتری هم براش میفته.ه اما ایدهی کتاب اصلا مناسب برای این تعداد صفحات نیست و در نتیجه کتاب مملو شده از تکرار و پرگوییهای حوصلهسربر. خط داستانی لابهلای اتفاقات زیادی که میفته گم میشه و اون اتفاقات چیز زیادی به کتاب اضافه نمیکنه. طنز کتاب خیلی از جاها در نیومده. به نظر میاد استیو تولتز بعد از نوشتن جز از کل نشسته زور زده تا یک شاهکار بنویسه اما زور بی فایدهای بوده. پیشنهاد میکنم بخونید؟ خیر.ه
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.