یادداشت

مجموعه رسائل مشهور به کتاب الانسان الکامل
        این کتاب در بیان راه‌های سلوک و رسیدن به مقامات عارفان تا طی مدارج منتهی به انسان کامل می‌باشد. وی عنوان می‌دارد که این انسان کامل همیشه در عالم باشد و این عالم لحظه‌ای از وجود او خالی نباشد. او  از انسان کامل با نام‌هایی مانند شیخ، پیشوا، ‌هادی و مهدی، جام جهان نما و اکسیر اعظم یاد می‌کند. او معتقد است که انسان کامل همیشه باید در عالم باشد و جز یکی هم نمی‌تواند باشد، چرا که از دیدگاه او همه موجودات به مثابه یک شخص اند و انسان کامل، دل آن شخص است و موجودات نه می‌توانند بی دل باشند و نه می‌توانند بیش از یک دل داشته باشند. به نظر او گرچه در عالم دانایان بسیاری وجود دارند، اما آنکه دلِ عالم است، یکی بیش نیست و دیگران هر یک در مرتبه ای قرار دارند و چون آن یگانه عالم از این عالم درگذرد، یکی دیگر به مرتبة او می‌رسد و به جای او می‌نشیند تا عالم بی دل نباشد .
از دیدگاه نسفی، کمال آدمی در چهار چیز خلاصه می‌شود: اقوال نیک، افعال نیک، اخلاق نیک و معارف. مراد نسفی از معارف  چهار چیز است: معرفت دنیا، معرفت آخرت، معرفت خود و معرفت پروردگار . علاوه براین، در اندیشه نسفی جایگاه رفیع‌تری نیز برای انسان مطرح است و آن مقام «انسان کامل آزاد» است. انسان کامل آزاد، کسی است که علاوه بر دارا بودن ویژگی‌های انسان کامل، چهار ویژگی دیگر را نیز که عبارتند از: « ترک و عزلت و قناعت و خمول» دارا باشد و هر کس که این هشت ویژگی را به کمال داشته باشد، کامل وآزاد و بالغ و حرّ است.عزیزالدین نسفی برای انسان کامل مراتبی قائل شده است. از نظر وی اولیای خدا در عالم «سیصد و پنجاه و شش» نفرند که همیشه در عالم بوده اند و با رفتن یکی، دیگری به جای او می‌نشیند. نسفی این سیصد و پنجاه و شش نفر را به شش طبقه تقسیم می‌کند: «1- سیصد تنان؛ 2- چهل تنان؛ 3- هفت تنان؛ 4- پنج تنان؛ 5- سه تنان؛ 6- یک تن.» آخرین طبقه، مقام قطب است و عالم به برکت وجود او برقرار است و چون وی از این عالم برود، برای حفظ عالم یکی از «سه تنان» جای وی می‌نشیند و یکی ازپنج تنان به مقام «سه تنان» می‌رسد و همین طور ادامه می‌یابد تا یکی از «سیصد تنان» هم به مقام «چهل تنان» برسد و یکی هم به مقام «سیصد تنان» نایل شود تا همیشه در عالم «سیصد و پنجاه و شش نفر» باقی باشند .نسفي در آثار خود به طور مبسوط به آن پرداخته و انسان كامل را بر دو قسم دانسته است: انسان كامل و انسان كامل آزاد. از ديدگاه نسفي، انسان كامل آن است كه او را چهار صفت اقوال نيك، افعال نيك، اخلاق نيك و معارف به كمال باشد. به تعبيري ديگر، انسان كامل فردي است كه در شريعت، طريقت و حقيقت كامل باشد. انسان كامل آزاد كه مرتبه اي بالاتر از انسان كامل دارد، آن است كه به هشت صفت اقوال نيك، افعال نيك، اخلاق نيك، معارف،ترك،عزلت، قناعت و خمول آراسته باشد.درویش! هر که چهار اولّ دارد وچهار آخر ندارد کامل است اماّ آزاد نیست و هر که چهار آخر دارد و چهار اولّ ندارد آزاد است اماّ کامل نیست، و هرکه این هشت جمله دارد و بکمال دارد کامل و آزاد و بالغ و حر است. اکنون چون کامل آزاد را دانستی، بدان که کاملان آزاد دو طایفه‌اند چون ترک کردند و آزاد و فارغ گشتند، دو شاخ پیدا آمد. بعضی بعد از ترک عزلت و قناعت و خمول اختیار کردند، و بعضی بعد از ترک رضا و تسلیم و نظاره کردن اختیار کردند، مقصود همه آزادی وفراغت بود. بعضی گفتند: آزادی و فراغت در ترک و عزلت و قناعت و خمول است، و بعضی گفتند: آزادی و فراغت در ترک و رضا و تسلیم و نظاره کردن است. 
بدان که سلوک عبارت از سير است، وسير الى اللهّ باشد، و سير فی اللهّ باشد. سير الى اللهّ نهایت دارد اماّ سير فی اللهّ نهایت ندارد و سير الى اللهّ عبارت از آن است که سالک چندان سير کند که ازهستی خود نیست شود و به هستی خدا هست شود، و بخدا زنده و دانا و بینا و شنوا و گویا گردد. ای درویش! اگرچه سالک هرگز هیچ هستی نداشت، اماّ می‌پنداشت که مگردارد آن پندار برخیزد و بیقين بداند که هستی خداراست و بس. چون دانست و دید که هستی خدای راست، سير الى اللهّ تمام شد، اکنون ابتداء سير فی اللهّ است و سير فی اللهّ عبارت از آن است که سالک چون به هستی خدا هست شد و بخدا زنده و دانا و بینا و گویا و شنوا گشت، چندان دیگر سير کند که اشیاء را کماهی و حکمت اشیاء را کماهی بتفصیل وبتحقیق بداند و ببیند چنانکه هیچ چیزی در ملک و ملکوت و جبروت بروی پوشیده نماند. بعضی گفته‌اند که ممکن است که یک آدمی این همه بداند، و هیچ چیز نماند که نداند؛ و بعضی گفته‌اند که ممکن نیست که یک آدمی این همه بداند، از جهت آن که عمر آدمی اندک است و علم و حکمت خدای بسیار است، و ازینجا گفته‌اند که سير فی اللهّ نهایت ندارد. 
کتاب فوق با نثر جذاب و خواندنی تا انتها شما را به دنبال  خود می‌کشاند.قسمت هایی از کتاب الانسان الکامل (لذت متن)
 ای درویش ! چون انسان کامل خدای را بشناخت وبلقای خدای مشرف شد ، واشیارا کماهی وحکمت اشیارا کماهی بدانست و بدید ، بعد از شناخت ولقای خدای هیچ کاری برابر آن ندید و هیچ طاعتی بهتر از آن ندانست که راحت بخلق رساند و هیچ راحتی بهتر از آن ندید که بامردم چیزی گوید و چیزی کند ، که مردم چون آن بشنوند و آن کار کنند دنیا را بآسانی بگذرانند و از بلاها و فتنه های این عالمی ایمن باشند و در آخرت رستگار شوند . و هر که چنین کند ، وارث انبیاست ، از جهت آنکه علم وعمل انبیا میراث انبیاست و علم و عمل انبیا فرزند انبیا است . پس میراث ایشان هم فرزند ایشان می رسد . تاسخن دراز نشود و از مقصود باز بمانیم ! ای درویش ! انسان کامل هیچ طاعتی بهتر از آن ندید که عالم را راست کند و راستی در میان خلق پیدا کند . 
خواندن این کتاب را به همه مشتاقان عرفان و ادب فارسی توصیه می‌کنم.

      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.