یادداشت رها

رها

1400/12/02

                داستان شوالیه ی شجاعی که در اولین نبردش جلوی لوله توپ قرار می گیره و به دو نیمه تقسیم میشه، ، نیمه ی خیر و نیمه ی شر!
---
واقعیت اینه که هیچ چیز زیبا و افتخار آمیزی در گرفتن زندگی یک انسان، حالا به هر بهانه ای، وجود نداره. اینکه وسط میدون جنگ، حقیقتا" اهمیتی نداره که حق با کدوم طرفه و اصلا تو چقدر محق هستی و ایمان داری که با گرفتن زندگیِ یک انسان، داری از چیز با ارزش تری محافظت میکنی که اصلا خیلی وقت ها خودت هم نمی دونی چیه اما بازم این کار رو انجام میدی صرفا چون دیگران هم انجامش میدن، در نهایت چیزی که اتفاق میوفته اینه که بعد از پایان نبرد و فروکش کردن تمام اون عواطف و هیجانات، تازه متوجهِ این میشی که بخش بی همتایی از روحت رو برای همیشه از دست دادی و در مقابل، چیزی که باقی مونده یک عمر عزاداری برای معصومیت از دست رفته ای هست که به دست خودِ تو گرفته و برای همیشه دفن شده. گذر زمان قطعا التیام دهنده ی بیشتر زخم های جسمی و روحی هست اما در واقعیت چیزی که از دست رفته، برای همیشه رفته، پس بیا و دیگران رو برای از دست دادن داده هایی که خودِ تو مقصر از دست دادنشون بودی ، سرزنش و شماتت نکن.

خیلی وقت ها اونایی که تحمل دیدن خوشحالی و خوشبختی دیگران رو ندارن، اونایی که همیشه دنبال راهی برای آسیب زدن به دیگران هستن، در واقع خودشون به نوعی در گذشته قربانی بودن. انجام میدن، نه به این خاطر که نمی دونن اشتباهه، بلکه به این دلیل که اینجوری سرشون اومده و دلیلی نمی بینن که سر بقیه هم نیاد!... حالا چه اونایی که به اسم دین و دیانت، آزادی و خوشحالی رو به خودشون و دیگران حروم میکنن، چه اونایی که چون از زندگیشون راضی نیستن و احساس خوشبختی نمیکنن، دلیلی هم نمی بینن که بقیه بیخود و بی جهت خوشحال و از زندگی راضی باشن، پس هر چیزی رو که عامل به وجود اومدن این حس رضایت میشه رو یا به اسم "نقد" تحقیر میکنن یا به اسم "خرافات" تکذیب!
-_-
----
نیمه ی اول کتاب از هر جهت عالی بود اما نیمه ی دومش چنگی به دل نمی زد، پایان بندی هم که، هممم... چی بگم! خودتون برید بخونید :))

تاریخ خوانش : 2019/04/07
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.