یادداشت مسعود بربر

جشن بی معنایی
        جشن بی‌معنایی، روایتی است که نه پیرنگ داستانی، بل غرابت‌های درهم‌تنیده شخصیت‌هایش آن را پیش می‌برد: چهار رفیق پاریس‌نشین، که در پارک‌ها و آپارتمان‌ها و مهمانی‌ها، با بی‌معنایی هستی، شوخ‌طبعی، تعمق، و سویه‌های متعدد مهر مواجه شده‌اند. رامون که هر هفته برای تماشای نمایشگاهی می‌رود و با دیدن صف بازدیدکنندگان بی‌خیال می‌شود؛ کالیبان، بازیگری شکست‌خورده که در مهمانی‌ها در نقش یک خدمتکار خارجی، یک زبان دروغین از خود در می‌آورد، الن «عذرخواهنده» که با مادر خیالی‌اش گفتگو می‌کند، و چارلز، نویسنده‌ای که قسم خورده ننویسد. 
کوندرا همچون همیشه ساختاری با شمار فصل‌های فرد برگزیده، در هر فصل تکه‌های کوتاه یکی دو صفحه‌ای را در هم تنیده و داستان را قدم به قدم پیش می‌برد بی آن که معنایی در داستان شکل بگیرد یا داستانی در داستان دنبال شود. زاویه‌دید دانای کل متفاوت داستان بار دیگر نشان داده که نویسنده‌ای چون او می‌تواند این زاویه‌دیدِ پیشتر منسوخ اعلام شده را به استواری به کار بگیرد و با همه این ویژگی‌ها رمانی خواندنی اگرچه کوتاه بیافریند. بخشی از خواندنی‌ترین صفحات داستان هم به روایت شخصیتهای داستان از لحظاتی از استالین اختصاص یافته که شرارت‌های فردی او در مواجهه با ضعف دیگران را به نمایش می‌گذارد.

کوندرا، داستان‌نویس اندیشمند، چند دهه پیشتر در گفتگو با فیلیپ راث، از «جستار کنایی، روایت رمان‌گونه، تکه‌های خودزندگی‌نامه‌وار، فکت‌های تاریخی، و پرواز میل» در آثارش سخن گفته و این‌ها همه در این رمان کوتاه هم دیده می‌شود و چه بسا که به اوج رسیده باشد. او این بار هم مرزهای داستان و اندیشه را در هم نوردیده، و با حفظ تعریف خودش از رمان «قطعه‌ای بلند از نثر برساخته و نمایش‌محور با شخصیت‌های ساختگی»، هر بار نهر روایت را با پرسش‌های اندیشمندانه می‌بُرد: آنگاه که شخصیتی خندیدن می‌آغازد، کوندرا داستان را نگه می‌دارد و سقراط‌وار می‌پرسد: «چرا خندید؟»

امروز می‌اندیشیدم چرا به صاحب چنین قلم و اندیشه‌ای نوبل نداده‌اند؟ بعد یادم آمد میلان کوندرا ۹۱ سال دارد، و در آثارش موضعی غیرسیاسی و لیبرال اتخاذ می‌کند بدان معنا که در مقابل هر قدرت بیرونی چه دستگاه حاکمیتی تمامیت‌خواه باشد و چه معنای ادعایی تحمیل‌شده به هستی، شخصیت‌هایی را می‌نشاند، که نه برای نجات همگان، که برای زیستن آمده‌اند، ایستاده‌اند، برای امیال ساده،‌ شادی‌های کوچک، خوشی‌های بی‌معنا و سرخوشی‌های آزادانه، برای زندگی آزاد. برای رهایی، به شخصی‌ترین معنای آن. کوندرا چه نیازی به نوبل دارد؟ اصلا برای او نوبل دیگر چه جایگاه و معنایی دارد؟
      
1

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.