یادداشت راضیه بابایی

        فکر می کنم باید سراغ بقیه کارهای آقای بایرامی هم بروم.قلم و نوع پرداخت او خیلی دوست داشتم.قبلا  فقط فصل پنجم سکوت را از او خوانده ام.البته درستش این است که گوش داده ام!
سایه ملخ داستانی است از روستا و در زمان جنگ را  جذاب روایت کرده است . هیچ جا حوصله خواننده سر نمی رود.
 نویسنده چگونگی مواجه و زندگی در طبیعت و حیوانات وحشی  روستا را با وحشت حضور دشمن مخلوط کرده است و فضایی دلهره آور پدید آورده، به نحوی که خواننده دوست دارد حتما اتفاقات داستان را دنبال کند. شخصیت ها  باور پذیرند. ریتم داستان فراز و فرود مناسبی دارد.  هر فصل اتفاقی برای غافلگیری دارد  وداستان دچار زیاده گویی نیست. از میانه ی داستان به بعد کتاب را نمی توان زمین گذاشت تا بدانیم چه بر سر صابر و حاتم می آید. اهالی روستا یک دل و یک رنگ هستند و به هم کمک می کنند.در مشکلات پشت هم را خالی نمی کنند. نوجوانان و جوانان داستان ، کمک کار پدر هستند هم صابر و هم حاتم .آنها هرکدام مسئولیت بخشی از کارهای خانه و مزرعه را به عهده می گیرند.
در کل برای آشنایی نوجوان امروز با زندگی در مرز ها و مرزنشینی نمونه موفقی است.
ایراد کار هم رفتار خشن شخصیت های داستان با حیوانات  است. به عنوان مثال خدر  در نهایت یک گرگ را می کشد .زیرا از گرگ ها کینه به دل گرفته است. در صورتی که حیوان وحشی طبق طبیعت خود عمل می کند یا در جایی  عائد دوست صابر و خودش پاهای ملخ را می کنند ، مصداق حیوان آزاری است.برایم چندش آور بود.
با این حال نکته منفی  بزرگی برای کتاب به شمار نمی رود و باید پذیرفت زیست روستایی  و مواجهه آنها با طبیعت با شهر نشینان متفاوت است.
داستان مناسب ۱۲ تا ۱۸ سال است و البته بزرگسالان علاقه مند.

      
1

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.