یادداشت بارون
2 روز پیش
اگر بگویم این کتاب را کجا خواندم اصلا جالب به نظر نمی آید ولی برای من لذت بخش بود. این کتاب در قطار تهران مشهد از ساعت ده شب تا پنج صبح خوانده شد. میشود بگویم در اواخر داستان فکم از شدت خمیازه کشیدن به درد امده بود.. راستش حتی در آخر داستان با آن همه توصیف از کالایاس هنوز دقیق به شخصیتش پی نبرده بودم.. فقط فهمیدم او شاهی جوان است که یک کسی دارد تهدیدش می کند.به اضافه ی اینکه معشوق الساندرا است. و با الساندرا برعکس،انقدر شبیه خودم بود میتوانستم کاملا درکش کنم. هرکاری که میکرد انگار انتخاب خودم در آن موقعیت بود برای همین در طول خواندن کتاب هزاران آفرین به او گفتم:) داستان موضوع عادی و تکراری ای داشت و به نظر بنده قلم نویسنده بود که مارا کشاند تا بقیه اش را بخوانیم . بهترین کاری که نویسنده کرده بود این بود که الساندرا در داستان یک طراح لباس بود. خودش طراحی میکرد،میدوخت ،میپوشید و لذتش را میبرد.(این رویای من است) پیشنهاد میکنم،با اینکه یکم در بعضی جاها زیاده روی داشت،اما باز هم بی نهایتتتت زیبا بود. .
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.