یادداشت Zeinab Amighi

Zeinab  Amighi

Zeinab Amighi

1403/12/4

        سطور آخر کتاب را با اشک خواندم و تمام شد.
 پیامبر بی‌معجزه در دلم معجزه‌ها کرد. گاهی دلم لرزید و به خودم نهیبی زدم که زینبک از کجا معلوم تو هم با این همه ادعا وقتی در شرایط سید حمید بیفتی عملکرد بدتری نداشته باشی؛ از کجا معلوم وقتی پای جانت به میان بیاید دل و ایمانت نلغزد و آتش نزنی به آذوقه نداشته‌ات... 
گاهی هم به حال سید حمید غبطه خوردم. غبطه خوردم و آرزو کردم که ای کاش من جایش بودم. کاش بیشتر نفسم در تنگا و امتحان قرار می‌گرفت تا بزرگتر شود. مگر نه اینکه روح در سختی‌هاست که وسیع می‌شود و لایق دیدار...
      
9

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.