یادداشت هانیه

هانیه

هانیه

1400/9/12

        داستان از جایی آغاز می‌شود که امی روتنر تصمیم می‌گیرد اشتراک مجله‌اش را از طریق ایمیل لغو کند اما طی یک سهل‌انگاری، یک حرف را اشتباه تایپ می‌کند و ایمیلش به جای دفتر مجله‌ی لایکه به میل باکس لئو لایکه راه پیدا می‌کند. لئو لایکه پژوهشگر فلسفه‌ی زبان است که به تازگی از رابطه‌ای عاطفی بیرون آمده و امی زنی متاهل با دو فرزندخوانده که زندگی آرام و رضایت‌بخشی دارد، اما این ایمیل تکانی اساسی به روند یک‌نواخت روزمره‌های امی می‌دهد.

قالب مفید در برابر باد شمالی ایمیل است. ما فقط نوشته‌های دو شخصیت اصلی برای هم را می‌خوانیم و بر خلاف دیگر کتب، در این کتاب هیچ گاه با واگویه‌های ذهنی لئو یا امی مواجه نمی‌شویم، هیچ چیز بیشتر از اطلاعاتی که این دو نفر به یکدیگر می‌دهند دستمان را نمی‌گیرد. در ابتدا این نوشتار به نظرم کمی لوس (!) آمد اما بعد منصفانه قضاوت کردم و دیدم که این مدل هم به خوش‌خوان و روان شدن متن کمک به سزایی کرده و هم خواننده را مجبور به توجه به تاریخ، ساعت و امضای پای ایمیل‌ها. در ترجمه‌ی خانم شهلا پیام (+فکر نمی‌کنم ترجمه‌ی دیگری موجود باشد.) همه‌ی نامه‌ها لحنی رسمی دارند و دو طرف با شناسه افعال جمع یک دیگر را خطاب قرار می‌دهند در حالی که از رابطه‌ی نسبتا گرم - و در عین حال محترمانه‌ی – امی و لئو این طور انتظار نمی‌رود! از طرف دیگر دنیل گلاتائور، نویسنده‌ی کتاب، روزنامه‌نگار است و فکر می‌کنم حرفه‌اش بر نگارش کتاب اثر مثبت چشم‌گیری گذاشته؛ کلمات با وسواس انتخاب و چیده شده‌اند تا به بهترین نحو احساسات کارکترها را نشان دهند، آن قدر که حتی این وسواس بعد گذر از فیلتر ترجمه هم مشهود است.

بخش عمده‌ی بار داستان مفید در برابر باد شمالی بر عهده‌ی خواننده گذاشته شده. مولف در هیچ کجای اثرش «قصه»ای را روایت نمی‌کند، مخاطب است که قصه را می‌سازد، قضاوت می‌کند که تمام ماجرا عشق است یا خیانت، خوب است یا بد، او ست که فضای خودش را می‌سازد و جورچین را به کمک تکه‌های محدودی که نویسنده در اختیارش قرار داده کامل می‌کند؛ پس چیزی که من از این کتاب می‌فهمم متفاوت از فهم و برداشت همه‌ی خوانندگان دیگر می‌شود. یک پوئن مثبت خیلی گنده!

+ما دیگر نمی‌دانیم چه باید برای هم دیگر بنویسیم. ما دیگر نمی‌دانیم اصلا برای چه به هم بنویسیم. و یک وقتی بعدها در مترو یا کافه‌ی شهر با هم رو در رو خواهیم شد و سعی خواهیم کرد هم دیگر را نشناسیم یا نگاهمان را از هم بدزدیم، سریع رویمان را برخواهیم گرداند. از خودمان شرمنده خواهیم شد که چه به سرمان آمده و چه از ما باقی مانده. هیچی. دو تا آدم از هم غریبه با گذشته‌ای مشترک و درخشان، که بی‌شرمانه خود را با آن گول زده بودند.

پ.ن: جست و جو کردم و دیدم کتاب اولین بار با عنوان «مقابله با باد شمال» توسط خانم مهشید میر معزی ترجمه شده.
      
3

10

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.